در هر ملتی اسطوره هایی هستند که چون دین
نمیتوان آنها را از بافت تاریخی جدا ساخت. اسطورهها حکایتهایی از انسان
و زندگی انسان هستند که همیشه لازم نیست با واقعیت بیرونی جور درآیند،
آنچه مهم است نه صحت تاریخی آنها بلکه مفهومی است که برای معتقدان به
آنها در بردارند
اسطوره روایت
تفکر انسان دربارهی هستی و قالب تثبیت شدهای است که آدمی میکوشد در آن
شناخت خود از هستی را بیان دارد. اسطورهها میتوانند مانند منشورهایی
باشند که انسان بر طبق آنها زندگی میکند و توجیهی منطقی برای جامعه
مییابد. مشکل تفسیر اسطورهها امروزه آن است که نمادهای به کار گرفته شده
در آنها برای مردمان غریب مینمایند و در نتیجه بینش عمیقی که در ورای
نمادها هست در پردهی غفلت میماند و خوانندگان به جای غور در موضوع نماد،
در خود نماد حیرت میکنند و در همان رویه و سطح خارجی اسطوره باقی
میمانند.
در این نوشتار چند نمونه از این اساطیر و
خدایان ایران باستان که در زبان و فرهنگ لکی میتوان ردپایی از آنها یافت،
شناخته خواهندشد.چونان خدای باد، خدای باران، خدای گرما و… “ثوین، رپیثوین، سرور گرمای نیم روز”
“ثوین”(sowin)
“ثوین”(sowin)، “ثوین بِردِن”، “ثوین
جِمین” کلمه و جملههایی هستند که در فصل تابستان در نیم روزهای گرم بسامد
تکرار بالایی دارند، آنان که اندکی از ته ماندهی کلمات اصیل لکی را در
حافظهی لغات خود دارند و هنوز عطر روستایی بودن را به “ادکلن شهر”
نیالودهاند و در شمار اهالی ده به حساب میآیند، به حتم معنی جملاتی را که
با کلمهی “ثوین” ساخته میشود، میدانند.
“ثوین” در زبان لکی به معنای گرما، شدت
گرما، اوج نیم روز، ظهر تابستان، و با کلمات “جرّ گرما” و “طوق گرما” همراه
است. اگر بخواهند کسی را از رفتن به جلوی گرمای شدید خاصه در وسط روز منع
کنند جملهی “ثوینته موری” را به معنای “ثوین تو را میبرد” به کار
میبرند. اگر خطر ثوین بردن رفع شده باشد و روز از نیمه گذشته باشد و
خورشید در سراشیب غروب قرار گیرد، و از شدت گرمای آن کاسته شود، به طوری که
خطر گرمازدگی منتفی باشد از جمله: “ثوین جمِ گِرت” (sowin gem gert) به
مفهوم رفع خطر گرما و به معنای “ثوین حرکت کرد” استفاده میشود.
ثوین چیست که چیزی را میبرد؟ ثوین چگونه
میبرد؟ ثوین به کجا میبرد؟ ثوین چگونه حرکت میکند؟ این پرسشها و
نمونههایی از این دست، سؤالاتی بوده که در ذهن سالهای دور من هنگام شنیدن
جملات مربوط به ثوین مینشسته است و به یقین در ذهن خوانندگان این نوشته
نیز نشسته است.
هرچند همهی ما از سر احساس و حسی ملی و عقدههای تاریخی هرجا سخن از لهجه و زبان به میان میآید لکی را زبان میدانیم و بر این علم ناخوانده اصرار میورزیم و حقارت لهجه بودن را برنمیتابیم و مثل بسیاری امور دیگر تنها فربهی رگ گردن و سرخی گونه را حجت موجه خود میدانیم! اما درست آن است که هنوز تحقیقی مستند به دلایل علمی و با تکیه بر اصول زبانشناسی و مستندات تاریخی و ریشهیابی کلمات و … به انجام نرسیده است که فرضیهی زبان بودن لکی را به اثبات برساند و اگر چنین خدمت بزرگی از کسی برآید ملتی مرده را حیات بخشیده است. بیشک اگر بتوان ردپای زبان لکی را در تاریخ گذشتهی ایران یافت و در جان اساطیر ایرانی خونی از کلمات لکی را جریان داد یکی از سرشاخههای این رودخانهی خروشان را شناختهایم.
هرچند همهی ما از سر احساس و حسی ملی و عقدههای تاریخی هرجا سخن از لهجه و زبان به میان میآید لکی را زبان میدانیم و بر این علم ناخوانده اصرار میورزیم و حقارت لهجه بودن را برنمیتابیم و مثل بسیاری امور دیگر تنها فربهی رگ گردن و سرخی گونه را حجت موجه خود میدانیم! اما درست آن است که هنوز تحقیقی مستند به دلایل علمی و با تکیه بر اصول زبانشناسی و مستندات تاریخی و ریشهیابی کلمات و … به انجام نرسیده است که فرضیهی زبان بودن لکی را به اثبات برساند و اگر چنین خدمت بزرگی از کسی برآید ملتی مرده را حیات بخشیده است. بیشک اگر بتوان ردپای زبان لکی را در تاریخ گذشتهی ایران یافت و در جان اساطیر ایرانی خونی از کلمات لکی را جریان داد یکی از سرشاخههای این رودخانهی خروشان را شناختهایم.
اسطورهها انتهای تاریخ کور و
باستانشناسی خاموشند. هرجا این دو از بیان فرو مانند سخن اسطوره آغاز
میشود. اسطورهها فرهنگ آدمیان را از لایههای تاریک زمان بیرون میکشند و
در هالهای از غبار خیال گرگ و میش تصور و وهماندیشه نشان میدهند.
اساطیر، تارهای تنیده در بافت تاریخی
از توضیحات بالا نتیجه گرفته میشود که:
الف: ثوین با گرما ارتباط دارد.
ب:ثوین در نیمروز (ظهر تابستان) کاربرد دارد.
پ: ثوین قدرت “بردن” دارد.
ت: ثوین حرکت میکند.
بدیهیترین نتیجه از مقدمات فوق این است
که ثوین چیزی فراتر از گرماست، قدرت و قوتی دارد که میتواند به حرکت
درآید، از موضعی خارج شود، به مکانی مراجعت نماید و نیرویی دارد که به او
توان متحرک بودن دادهاست و حتی قدرت غلبه بر انسان را دارد. به طوری که
انسان از ترس او باید در سایبانی پناه گیرد تا از چشم او که در اوج ایستاده
در امان باشد و از گزندش برهد. اگر همه این موارد را با هم جمع ببندیم
میتوانیم بگویم: ثوین یک موجود زنده است زیرا از خصوصیات موجودات زنده
یعنی حرکت کردن و قدرت برخوردار است و حتی توان ربایندگی دارد.
سؤال این است که آیا ثوین یک الهه، خدا یا
اسطوره نیست؟ آیا قداست نور و خاصه خورشید و کاربرد کلمه در نیمروز و
ارتباط آن با گرمازدگی انسان، ثوین میتواند یک خدا یا اسطوره در اندیشهی
مردمان قدیم بودهباشد؟ آیا آنجا که دلیل علمی امور بدان سان پوشیده
میماند و پرده حقیقت به انگشت علم شکافته نمیشود و دلیلی برای هلاکت یا
رنج عطشان انسان در گرمای نیم روز تابستان اقامه نمیشود، پای خدایان را به
میان کشیدن لازم نمیآید؟ آیا میتوان در متون قدیم ایرانی ردپایی از ثوین
یافت؟ و پلی بین اعتقادات آن روز و جملات ساخته شده امروز با کلمهی
“ثوین”برقرار ساخت؟
پاسخ پرسش بالا مثبت است.
”رَپیثُوین”(Rapithwin) یکی از اساطیر ایران باستان است. رَپیثُوین سرور
گرمای نیمروز و سرور ماههای تابستان و لازمهی باروری و سود بخشی تیشتر
(اسطورهی باران) است. به اعتقاد ایرانیان باستان خورشید پیش از ورود شر در
جایگاه رَپیثُوین در بالای جهان بیحرکت ایستاده بود. به عقیدهی زردشتیان
اهورامزدا در زمانی از روز که متعلق به رَپیثُوین است قربانی کرد و از آن
آفرینش به وجود آمد. رستاخیز و پایان جهان نیز در زمان رَپیثُوین به وقوع
میانجامد. حتی علت گرم بودن آبهای زیرزمینی در فصل زمستان نیز به
رَپیثُوین مربوط میشود، هر وقت دیو زمستان به جهان هجوم میآورد رَپیثُوین
در زیرزمین پناه میگیرد و آبهای زیرزمین را گرم نگه میدارد تا گیاهان و
درختان نمیرند و بازگشت دوبارهی بهار نشان پیروزی خیر است آن زمان
اوشیدرِ منجی (گسترش دهندهی رستگاری) به سی سالگی میرسد. خورشید ده روز
یکسره در میان آسمان در هنگام ظهر یعنی رَپیثُوین میایستد و الهام دینی را
که زردشت آورده بود باز میآورد و وضعی چون بهشت به جهان باز میگردد. حتی
جشنی به نام جشن رَپیثُوین وجود داشته است و آن بخشی از جشن نوروز
بودهاست و آمدن رَپیثُوین به زمین زمان شادی و امید به رستاخیز است. نمادی
است از پیروزی نهایی آفرینشی نیک.
به احتمال زیاد ثوین از کلمهی رَپیثُوین و
کوتاه شدهی آن است. کارکرد هر دو واژه به تقریب یکسان است و هر دو به
گرمای نیم روز تابستان و جایگاه خورشید و بالای آسمان و میانه روز مربوطند و
با فرض اسطوره بودن و خدا بودن ثوین است که میتوان صفتها و کارکردهای
قبلی در مورد او را صادق دانست و مفهوم “ثوینبِردن”(sowin-berden) و “ثوین
جِمین”(sowin gemin) را باز یافت. او خدایی است که میتواند چیزی را ببرد و
به حرکت درآورد در نیم روز بالای آسمان است و چون حاکم مقتدری در تخت
سلطانی خود ایستاده است اما شامگاهان از مکان خود حرکت میکند و رعایای زیر
نظرش دور از چشمهای نافذش شهامت گشتن و گردیدن را مییابند. در این زمان
است که کودکان روستا ترسشان از ثوین به قلت میرسد و فرصتی برای بازی کردن
مییابند. این قلم هیچ گاه تصویر ترسآلود و وحشتناکی که زمان کودکی از
ثوین در ذهن داشته است فراموش نمیکند.
جملات و واژگان ادا شده و حرکات با حالات
به نمایش درآمده همه بیانگر حالتی بود که در ما بچهها ترس از نیم روز گرم
تابستان را قوّت میبخشید و ثوین به عنوان دیوی که میتواند در گرمای
تابستان کودکان را برباید و آنان را بیمار کند و اغلب دچار سردردهای مزمن و
وحشتناک کند و به کام مرگ بفرستد، تصویر و تصور میشد.
آیا همهی این صورتهای ناقص، محو و در
پارهای جاها همراه با حذف و اضافه از آن اسطورهی قدیمی رَپیثُوین، سرور
گرمای نیم روز نیست که هنوز ردی از آن در فرهنگ لکی موجود است اما ما
ریشهی اصلی آن را فراموش کردهایم؟
آنان که در ریشهیابی کلمات زبان لکی کار
میکنند بدون شک باید چشمی درشت به اسطورهها، اعتقادات، فرهنگ و زبان
ایران باستان داشتهباشند و پایههای کهن این بنیاد را آنجا بجویند. چنین
باد.
وَشت (vasht):
ابرها که به آسمان میآمدند، رعدها که
میغریدند، آسمان که اخم میکرد و احتمال باریدن بالا میگرفت، کسی
چشمهایش را در کف دستش مینهاد، به افق چشم میدوخت و زیر لب میگفت:
“وَشْتَ وَشْتَ” و همین کافی بود تا دخترک کشکهای خیسش را به خانه آورد،
چوپان گلهاش را و ما از پشت “وندیکی” (پنجره) کوچک، قطرههای اشک را.
شاید همه میدانند در زبان لکی (وَشت) به
معنای باران است و “وشت و واران” دو همزاد توامان زبان لکیاند. اما به
راستی وشت به چه معناست، وشت معنای باران را دارد یا چیزی مربوط به باران؟
آیا وشت تلفظ یا صورت نوشتاری دیگری ندارد؟
در کتاب فرهنگ لکی آقای ایزدپناه وشت به
معنای باران تند و شدید آمده است و در کتاب فرهنگ فارسی-کردی آقای هژار در
مقابل کلمهی باران: وهشت، وهشهن، واران نوشته شدهاست و این اشتراک
تلفظ و معنای کلمهی وشت در دو زبان لکی و کردی است.
وشت در زبان فارسی به معنای خوب، نیکو و خوش است:
گفت ریشت شد سفید
از حال گشت خوی
زشت تو نگردیده است وشت. (مولوی)
آنچه به باران و اسطورههای ایرانی مربوط
میشود “تِیشْتَر Tistar” فرشته باران و ستارهی بارانی است. همان که در
زبان عربی “شعرای یمانی”و به لاتین Sirius گفته میشود.
“تیشتریه”(تِشتر) شخصیتی است که با
پدیدهی طبیعی باران ارتباط دارد. وی نیروی نیکوکاری است که در نبردی
گیهانی با اپوشه (اپوش) دیو خشکسالی درگیر میشود. تیشتر ستارهی باران و
شکوهمند نخستین ستاره و اصل همهی آبها و سرچشمهی باران و باروری است. در
باور زردشتی قطرات باران را ایزد تشتریه ساخت، باد آنها را به یک سو برد
تا از آن دریای گیهانی (فراخکَرد) وروکَشه Vourukase یا دریای بیانتها را
تشکیل دهد که آن سوی قلّه کوه البرز قرار دارد.
تیشتر، خدای باران و اپوش دیو خشکسالی دو
بار با هم جنگیدند. بار اول تیشتر به شکل اسب زیبای سفیدی با دیو اپوش که
به صورت اسب سیاهی بود، با گوش و دم سیاه، سه شبانه روز جنگید. تیشتر شکست
خورد و با اندوه به سوی اهورامزدا آمد و دلیل شکست خود را عدم قربانی و
انجام ستایش توسط مردمان دانست.
در نبرد دوم که تیشتر با دعا و قربانی
مردم قوت یافته بود اپوش را شکست داد و آبها در چراگاهها جاری شدند و
باران بر هفت اقلیم زمین فروریخت. [توضیح لکستان: دعا کردن برای آمدن باران
ریشه در این باور زردشتی دارد]
یکی از قدیمیترین متنهای
ایرانی”بُنْدَهِشْ Bun-dahish” است. در این کتاب بعد از توضیح نحوهی
آفرینشهای مختلف در هستی، فصلی”دربارهی چگونگی باد، ابر و باران” دارد و
در آنجا الههی باران را تیشتریشت، Tistar yast” ذکر کردهاست.
آنچه بیش از همه به بحث ما مربوط میشود.
همین کلمهی تیشتریشت است که در حقیقت نام کامل اسطورهی باران است. اما
برای روشن شدن سخن بهتر است کلمهی یشت را معنا کنیم. یشت yast، به معنای
پرستش، ستایش و نیایش در زبان پهلوی است و نیز از بخشهای پنج گانهی کتاب
اوستا در ستایش آفریدگار و نیز نیایش امشاسپندان نیز هست. یشتها، مقالاتی
است که نویسندگان اوستایی در دورههای مختلف در وصف عوامل طبیعت و قوای
ماورا طبیعت و حتی اهورمزدا سرودهاند. همچنین یشتن yastan به معنای پرستش
کردن، ستودن و دعا خواندن است.
اگر بتوان “وشت” را تغییر یافته “یشت” دانست آنگونه که “ویر” همان یاد و خاطرات است به استناد شعر فردوسی:
بپرسید نامش ز فرخ هژیر
بگفتا که نامش ندانم به ویر
آنگاه میتوان مفهوم وشت را در زبان لکی
بهتر شناخت. اگرچه اکنون کلمهی وشت همهجا در زبان لکی به معنای باران به
کار میرود اما باید گفت معنای اصلی و اولیهی آن دعای باران و نیایش مخصوص
اسطورهی باران، تیشتر بودهاست. اگر در کاربرد و آمدن باران که در زمان
دیدن شواهد و نشانههای ریزش باران، از قبیل انبوهی ابرها، رعد و برق،
حلقهی اطراف ماه یا خورشید(آغل زدن) و… به کار میرود. در واقع هنگام دیدن
این نشانههای بارش باید، وشت(یشت) دعای باران خوانده شود تا تیشتر قدرت
یابد. گفتن کلمه وشت در این زمان بیش از هرچیزی وقت و زمانِ وشت کردن(یشت
کردن: دعا کردن) را اعلام میدارد. در حقیقت وقتی احتمال بارش هست برای
نیرو بخشیدن به تیشتر.
[توضیح :ترکه میر آزادبخت عارف بزرگ لک نیز در منظومه کله باد به وشت اشاره
کرد است. هـــــــــانای کــــــــله باد باد بهاران ولیعهد وشـــــــــت
وکیل واران
برای خواندن این منظومه لکی اینجا را بفشارید]
ریشه: خبرگزاری لک پرس (نگارنده نامشخص است. لطفا در صورت آگاهی از نویسنده ما را آگاه سازید).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر