فرزاد حاتم زاده (هفته نامه سیمره):
* اَمُنَتَ مَنه خاک، خاک خیانت نِمَه کی. یعنی: امانت را به خاک میسپارند خاک خیانت نمیکنند.
اِنَّ اللَه یَأمُرُکُم أَن تُؤَدوُا الأَماناتِ إِلی أَهلَها(نساء /۸).
همانا خداوند امر کرده است که امانات به صاحبانشان برگردد.
مادهی ۶۱۹ قانون مدنی: « امین باید عین مالی را که دریافت کرده است برگرداند.»
* ضرد اَر هر جای نوا بگرینی نفه. یعنی: جلو پیشرفت ضرر را هر جا بگیری منفعت است.
* ضرد چینیر دو جا گِل بارا. یعنی: ضرر به نصف آن رسیدی برگرد.
کاربرد: در نکوهش و تقبیح ضرر که امری منفور و مذموم است به کار گیرند.
قواعد فقهی
۱٫ اَلضَّررُ مَنفیٌ: ضرر یابد نفی شود.
۲٫ اَلضَّررُ یُدفَعُ بِقَدرِ الاِمکانِ: ضرر را به قدر امکان باید دفع کرد.
۳٫ لاضَرَر و لا ضِرارَ فِی الاِسلامِ. زیان و زیان رساندن در اسلام وجود ندارد.
ماده ۵۹۵ قانون مدنی: «هرگاه تقسیم متضمن افتادن تمام مال مشترک یا حصّه
یک یا چند نفر شرکا از مالیت باشد تقسیم ممنوع است اگرچه شرکا تراضی
نمایند.»
* کَریه مان کِردَ، روین. یعنی: کره را به روغن تبدیل کردیم.
نظیر:
چه خواجه علی، چه علی خواجه
کاربرد: هنگامی گویند که عملی انجام گیرد که آثار و نتیجه ای غیر از
همان آثار اولیه بر آن مترتب نباشد و به اصطلاح نتیجه برگشتن به خانه اول
باشد.
نظیر:
کی توان کرد ظرف پر را پر . «سنایی»
قاعده این است که: تحصیل حاصل محال است.
ما پی تحصیل یار و یار در دل بوده است حاصل تحصیل ما تحصیل حاصل بوده است «شبستری»
بود در ذات حق اندیشه باطل محال محض دان تحصیل حاصل «شبستری»
مصداق این قاعده پرداختن هزینهی دادرسی از طرف دولت در دعاوی است که آن
را مصداق «تحصیل حاصل» دانستهاند؛ زیرا هزینههای دادرسی باز به خزانهی
دولت برمیگردد.
* اول بِراریت ثابت کَه بعد ادا ارث بِکه. یعنی: اول برادریت را ثابت کن بعد ادعای ارث بکن.
کاربرد: در موردی به کار برند که هیچ رابطه قانونی و شرعی بین مدعی و مورد حق نباشد ولی وی ادعای ذیحق بودن نماید.
مادهی ۸۶۱ قانون مدنی: موجب ارث دو امر است: نسب و سبب. از موجبات ارث اثبات نسب و سبب است.
* کس ارسرقور باوه وژ فاتیه وه پتی نِمی. یعنی: هیچ کس بر سر قبر پدر خود مجانی فاتحه نمیفرستد.
کاربرد: جهت اصلاح این تصور اشتباه است که طرف مقابل فکر میکند عمل یا چیزی که شخص داده بدون عوض و از باب تبرع است.
نظیر: اسب حضرت عباس هم کاه وجو میخواهد.
قاعده این است که: ظاهر عدم تبرع است.
مادهی ۲۶۵ قانون مدنی: «هرکس مالی به دیگری بدهد ظاهر در عدم تبرع است،
بنابراین اگر کسی چیزی به دیگری بدهد بدون این که مقروض آن چیز باشد
میتواند استرداد کند.»
مادهی ۳۳۶ قانون مدنی: هرگاه کسی برحسب امر دیگری اقدام به عملی نماید
که عرفاً برای آن عمل اجرتی بوده یا آن شخص عادتاً مهیای آن عمل باشد عامل
مستحق اجرت عمل خود خواهد بود مگر معلوم شود که قصد تبرع داشته است.»
* وژمه وژم کرد، خاصمه وژم کرد: خودم بر خودم کردم، خوب کاری برخود روا داشتم.
وَ دَس وُژِم آگر نیامَه قِژ وِژم. یعنی: با دست خودم آتش بر موهای خودم زدم.
کاربرد: در پذیرش و تسلیم به نتایج زیانبار ناشی از عمل خود به کار میرود.
نظیر: خودکرده را تدبیر نیست. آتش به دست خویش بر ریش خویش زد.
خودم کردم که لعنت بر خودم باد. چه سازیم درمان خود کرده را.
اگر پرینان است خود رشتهای
وگربار خار است خود کِشتهای
از ماست که بر ماست.
شنیدم که میگفت و خوش میگریست که ای نفس خودکرده را چاره نیست «سعدی»
قاعده این است که: «مَن اَقدَمَ عَلی نَفسِه فَهُو مُلزَم بِه»
کسی که برعلیه خود عملی انجام دهد خود مأخوذ به آن است.
در خیار تأخیر ثمن مستند به ماده ۴۰۵ قانون مدنی: «اگر مشتری ثمن را
حاضر کرد که بدهد و بایع از اخذ آن امتناع نمود خیار فسخ نخواهد داشت.»
* میرات هُمسا وه هُمسا مَرَسی. یعنی: میراث همسایه به همسایه میرسد.
کاربرد: در تبیین حسن هم جواری به کار میرود.
از پیامبر اکرم (ص) نقل است که فرمودند: حضرت جبرئیل (ع) مراد وصیت کرد
در حق همسایه تا حدی که گمان کردم میراث به او میرسد. در بین قوم لک
احترام به همسایه جایگاه ویژهای دارد به طوری که هرگونه بیاحترامی به
همسایه توهین به خود شخصی تلقی میگردد. وجود نهاد «هم شفیه» به شرحی که
گذشت حکایت از این امر دارد.
* مال گن ریش صوو. یعنی: مال بد بیخ ریش صاحبش.
کاربرد: در جای به کار میرود که به کالای فروشنده عیب و ایراد بگیرند و
او حاضر به پس گرفتن است و در مقابل ایرادات خریدار این مثل را به کار
میبرد. این مثل میتواند اشارهای به حق فسخ در خیار عیب باشد.
* هر که خرویزه هواردی باد پا لرزیژ بنشیتی. یعنی: هر کس خربزه بخورد باید پای لرزش هم بنشیند.
کاربرد: در جای به کار میرود که کسی منافع چیزی را میخواهد اما حاضر به پرداخت غرامات و خسارات ناشی از آن نیست.
قواعد فقهی:
۱٫ اَلغُرم بِالغُنُم. غرامت بر غنیمت برنده است.
۲٫ اَلنَّقمَهُ بِقَدِرِ النِعمَه: نقمت به قدر نعمت است.
۳٫ مَن لَهُ اَلغُنمَ فَعَلیهِ الغُرم. هر کسی سود چیزی را میبرد باید زیانهای آن را نیز تحمل کند.
مادهی ۶۳۳ قانون مدنی: «امانتگذار باید مخارجی را که امانتدار برای حفظ
مال ودیعه کرده است به او بدهد.» مادهی ۶۳۴ قانون مدنی: «هرگاه مال
مستلزم مخارجی باشد به عهده امانتگذار است».
مادهی ۶۴۶ قانون مدنی: «مخارج لازمه برای انتفاع از مال عاریه بر عهده مستعیر است».
مفاد قاعدهی مذکور تا حدودی با نظریهی خطر «ریسک» شباهت دارد. مطابق
نظریه مذکور هر کس دست به کاری بزند که ضرری از آن به غیر وارد شود مطلقا
ضامن است چون منافع را میبرد باید خسارت ناشی از آن را نیز تحمل کند.
* مال اَر مال دری، گیان که اَر گیان نیری. یعنی: مال بر مال فزونی دارد، جان که بر جان فزونی ندارد.
کاربرد: جایی که کسی مال خود را به رخ دیگران میکشد و به واسطه فزونی
مالش فکر میکند که به اصطلاح خونش از دیگران رنگینتر است، دیگران در
اعتراض به او این مثل را به کار میبرند.
رواج این مثل در بین این قوم بیانگر اعتقاد عمیق آنها به کرامت انسانی و
حق حیات که از حقوق ذاتی، یکسان و انتقال ناپذیر انسانهاست که هماکنون
پایه صلح، آزادی و عدالت را در جهان تشکیل میدهد.
* بِرایمان برای مامله مان جیای. یعنی: برادریمان سر جایش باقی است ولی در معامله جدای از هم دیگریم.
کاربرد: برای توجیه در پرهیز از رودروایسی در معامله است.
نظیر: حساب حساب است، کاکا برادر. برادریمان سر جایش بزغاله یکی صد صنار.
همانند: تُعاشِروا کَالاِخوان، تُعاملوا کالاَجانب: مثل برادر با همدیگر معاشرت داشته باشید و مثل بیگانه معامله کنید. «حدیث نبوی»
این مثل اشارهای است به اصل هوشیاری و چانهزنی در معاملات بازرگانی و
برخلاف قراردادهای بیمهای است که اصل حُسن نیت Utomost Good faith بر
آنها حاکم است.
* هر کی تنیا بچو وَ قاضی راضیَ مایا. یعنی: هر کس تنها به قاضی رود راضی برمیگردد.
کاربرد: هنگامی به کار میرود که کسی به تنهایی و یک طرفه به نزد داور و قاضی میرود و پیروز میدان میشود.
نظیر: شاد باشد هر که سوی داوران تنها شود.
در تاریکی رقصیدن (to dance it he dark)
هر آن کس کو رود تنها به قاضی
ز قاضی خرم آید گشته راضی «عطار»
به فیروزی خود دلاور شده است
همانا که تنها به داور شده است «نظامی»
این مثل ناظر به «اصل تناظر» در آیین دادرسی است. این اصل ترجمهی contradictor در زبان فرانسه است.
حق به من گفته است هان ای دادور مشنو از خصمی تو بی خصم دگر
تا نیاید هر دو خصم اندر«حضور» حق نیاید پیش حاکم در ظهور
خضم تنها گر برآورد صد نفیر هان و هان بیخصم قول او مگیر «مولوی»
واژهی «حضور» که مولوی به کار برده بهتر این اصل مهم دادرسی را تبیین
میکند. حرمت نداشتن اصل حضور به گونهای نهلیسم حقوقی میانجامد. نامی که
بر وضعیت حقوق روسیه پس از انقلاب ۱۹۱۷ نهادهاند. ویژگیهای این نهلیسم
عبارت بود از: زاید تلقی شدن حقوق، فقدان قاعده حقوقی مشخص، ترجیح
رسیدگیهای اداری – سیاسی بر رسیدگی مبتنی بر آیین دادرسی در دادگاه (جعفری
تبار، ۱۳۸۸، ۱۱۷)
* وا حال خوینی شوو باتیه مله را. یعنی: وای بر خونی که یک شب از میان آن بگذرد.
کاربرد: در موقعی گویند که در رسیدگی به امری مهم و حیاتی تعلل و قصور
ورزند. این مثل بیانگر یکی از اصول مهم آیین دادرسی کیفری تحت عنوان «اصل
سرعت» است که مدلول آن را در ماده ۴۰ قانون آئین دادرسی کیفری چنین
میخوانیم: دادرسان و قضات تحقیق مکلفاند اقدامات فوری برای رسیدگی از
امحای آثار و علایم جرم به عمل آورده و در تحصیل و جمع آوری اسباب و دلایل
جرم به هیچ وجه نباید تأخیر نمایند.»
مجازات گناهکار یا تعقیب و دستگیری او باید به موقع انجام شود. تأخیر در آن معمولاً موجب میشود عدالت درست اجرا نشود.
* ریش اِ گرو نیاین. یعنی: محاسن و ریش را گرو و ضامن قرار دادن.
کاربرد: ریش سمبل اعتبار، حیثیت و شرف است.
ریش گرو گذاشتن در میان قوم لک یکی از اقسام تأمین است. این رسم توسط
قانونگذار مورد حمایت قرار گرفته است. بند ۱ مادهی ۱۳۲ قانون آیین دادرسی
کیفری ۱۳۷۸ التزام به حضور با قول شرف را یکی از اقسام قرار تأمین ذکر کرده
است.
* مه راضی تو راضی، گور پدر قاضی. یعنی: من راضی تو راضی گور پدر قاضی.
کاربرد: طرفین اختلاف در محترم شمردن اراده ی خود در حل منازعات بدان
تمسک میجویند. این مثل ردپایی از ایدهی«عدالت ترمیمی» و مدیریت کردن
اختلافات خود و عدم مداخله بیش از حد دولت در منازعات بین طرفین است.
مقاله «اختلاف به مثابه دارایی» نیل کریستی بنیان عدالت ترمیمی را
پایهریزی میکند. مفهوم و مسأله عدالت در امور کیفری دچار سرنوشت
پیچیدهای شده است. در حالی که در نیمهی دوم قرن هفدهم میلادی تلاش تئوریک
برای سپردن عدالت کیفری به دست دولت با مخاطرات عمدهای روبهرو بوده است،
اکنون از نیمهی دوم قرن بیستم کوششهای بسیاری از باز پس گیری آن از دولت
صورت میپذیرد. از دههی هفتاد قرن گذشته تاکنون شاهد تلاشهای مجدانه
نظریه پردازان و عملگرایان برای بازپسگیری سرزمینیهای از دست رفته عدالت
کیفری و اعادهی آن به صاحبان و ذی نفعان اصلی میباشیم.
تأکید نیل کریستی بر ضرورت احیای روابط میان فردی، انتخاب فرایند «گفت و
گو» برای شناخت و درک اختلافها، پرهیز از حرفهایگری در فهم و اجرای
عدالت در امور کیفری، ضرورت مشارکت بزه دیدگان، بزهکاران و اعضای جامعهی
محلی در حل و فصل اختلاف (جرم)، تلاش برای جبران خسارات و ضرر و زیان بزه
دیده و به رسمیت شناختن اختلافها به عنوان یک سوخت و منبع تغذیه اجتماعی،
بنیانی از اندیشههایی را پی ریخته است که در اندک مدتی تحت عنوان عدالت
ترمیمی مطرح شده است. الغاگرایی و تلقی کردن طرفین دعوا به عنوان،
«سهامداران اصلی عدالت» برآیند گذر از عدالت «سزادهنده» به عدالت ترمیمی
است.
* کارباد بینه دَس کار بِلیا. یعنی: کار را باید به کاردان سپرد.
کاربرد: در رعایت تخصص به کار می رود.
نظیر: هر کسی را بهر کاری ساختند.
این مثل حکایت از اصل «خویشکاری» دارد. خویشکاری عدالت است و مبنای تفکیک قوا و رعایت صلاحیت در محاکم است.
* نان اگرد کور بَرخدا ماوین که. یعنی: نان را با کور بخور و خداوند را معاون او قرار بده .
نظیر: کلاو وژت بکه قاضی. یعنی: کلاه خودت را قاضی کن.
کاربرد: در رعایت عدالت به کار رود.
این مثل تجلیگاه قاعده طلایی «نُصح» است. یعنی: آن چه را برای خود
میپسندی برای دیگران نیز بپسند و آن چه را برای خود نمیپسندی برای
دیگران نیز مپسند.
یاد دارم ز پیر دانشمند
تو هم از من به یاد دار این پند
هرچه بر نفس خویش نپسندی نیز بر نفس دیگران مپسند «سعدی»
آن چه نپسندی به خود ای شیخ دین چو پسندی با برادر ای امین «مولوی»
هر آن چیز کانت نیامد پسند تن دوست و دشمن بدان در مبند «فردوسی»
همان خواه بیگانه و خویش را که خواهی روان و تن خویش را «اسدی»
نظیر: اَحبَبَ لِلنّاسِ ماتَحَب لِنَفسِک. دوست بدار برای مردم آن چه را برای خودت دوست داری. «حدیث نبوی»
ابدء بنفسک: از خودت آغاز کن. .
چنین است که کانت می گوید: «براساس اصلی عمل کنید که بخواهد آن اصل به قانونی عام و جهان شمول تبدیل گردد».
امیر سخن و امیرمؤمنان حضرت علی(ع) چه حکیمانه میفرماید: «یا بنی اجعل نفسک میزاناً فیما بینک و بین غیرک…» «نهج البلاغه»
* دیوار حاشا بِلنَ. دیوار حاشا بلند است.
انکار به منزله حصار یا سپر محکمی است که شخص در پناه آن محفوظ میماند،
مطلبی را به گردن کسی که منکر صرف است ثابت نمودن مشکل و دشوار است.
قاعده این است: «نافی را نفی کافی است»
* دز نگرفته پادشایه. یعنی: دزد نگرفته پادشاه (سالار) است.
کاربرد: جایی که کسی دلیل مقتضی برعلیه مظنون ندارد اگرچه در عالم ثبوت
ادعای او درست باشد ولی نمیتواند در عالم اثبات دلیل محکم ارائه دهد.
این مثل بیانگر اصل «قانونمندی اتهامات» است؛ قاعده Habeas corpous به
معنای «وجودت از بلایا مصون باشد» در حقوق جزا به رعایت اصل قانونی بودن یا
قانونمندی اتهام تعبیر شده است، براساس این قاعده متهم حق دارد بدون هیچ
محدودیتی، نسبت به بازداشت خود و یا غیرقانونی بودن آن به دادگاه شکایت کند
و آزادی خود را خواستار شود. قانون «ها به آس کورپوس» در سال ۱۶۷۹ در زمان
شارل دوم مورد تصویب قرار گرفت.
* ناویه نوش، دیه بپوش. یعنی: ندیده نگو، دیده را بپوش.
کاربرد: صفت ستار العیوبی راتوصیه میکند.
این مثل جلوهای است از سیاست کیفری ستر و عفاف در اسلام کما این که در
داستان ماعز ابن مالک که نزد پیغمبر اقرار به زنا کرد، پیغمر عظیم الشأن
اسلام سعی بر سرپوش نهادن و انصراف مقّر داشت. این مثل اشارهای به اصل
برائت نیز دارد.
* وه رُوا وتان کی شادته؟ وِت: دمم. یعنی: به روباه گفتند شاهدت کیست؟ گفت: دمم.
کاربرد: باور عامه بر این است که در معاملات و منازعات گواه و شاهد خودی
چندان اعتبار ندارد. کنایه از شخصی که در اثبات دعوی خود کسی را که در آن
دعوی شریک و ذینفع است یا یکی از اقوام یا دوستان صمیمی خود را شاهد قرار
دهد.
تو دعوا کنی و هم تو باشی گواه چنین مرد دانش ندارد روا «فردوسی»
این مثل اشاره به «جرح گواه» دارد و آن عبارت است از: فقدان یکی از
شرایطی که قانون برای شاهد مقرر کرده است و از ناحیه طرفین دعوا صورت
میگیرد.
* تا روا گِست قواله باری پوسونه مل آور دیر. یعنی تا روباه خواست قباله (نوعی سند) بیاورد پوست از سرش کندند.
کاربرد: در مقام روا داشتن ستم قضایی و تعجیل در مجازات و عدم توجه به
ادله به کار میرود. این مثل جلوه ای است از تأکید بر قانونی بودن مجازات.
اصل ۳۶ قانون اساسی مقرر میدارد: «حکم به مجازات و اجرای آن باید تنها از طریق دادگاه صالح وبه موجب قانون باشد».
* اول بچش بعد بوش بی خوایه. یعنی: اول بچش بعد بگو بینمک است.
کاربرد: هشداری است در جهت امساک از پیشداوری و شتابزدگی در قضاوت
متأسفانه آثار این پیشداوری به نحو مشهودی در سلوک رفتاری اکثر ما نمایان
است به طوری که قبل از چشیدن غذا دست به نمک شده و آن را آغشته به نمک
میکنیم و این یکی از علایم پیشداوری ساختاری در قضاوت افراد است.
* مَلَه گلا خوشه. یعنی: پرندگان وحشی همراه گروه خود ارج و منزلت دارند.
کاربرد: جهت هشدار دادن از تک روی در اجتماع به کار میرود.
این مثل ردپایی است از گرایش به سوسیالیسم و تعاون اجتماعی در بین این
قوم و پرهیز ار فردگرایی و تکروی در زندگی اجتماعی. آثار این روحیه
جمعگرایی در تمام سطوح زندگی این قوم هویدا است. ضربالمثل «مال برا بَر
آنویه»: مال برادر تقسیم نشده و مشاع در استفاده است؛ بیانگر روحیهی این
قوم در گرایش به نظام اشتراکی اقتصادی و مالی است.
* مال بَریا و برا وژ شکَ َمَکی. یعنی: مالباخته حتا به برادر خود شک میکند.
کاربرد: در جایی به کار میرود که کسی مورد ظن مالباخته قرار گرفته و
به این امر اعتراض دارد و اکثراً با این مثل سعی در قانع کردن او در دادن
حق دادخواهی به مالباخته دارند. تدقیق در این مثل حق دادخواهی را برای
افراد به رسمیت میشناسد.
در این راستا در اصل ۳۶ قانون اساسی میخوانیم: «دادخواهی حق مسلم هر
فرد است و هر کس میتواند به منظور دادخواهی به دادگاههای صالح رجوع
نماید، همهی افراد ملت حق دارند اینگونه دادگاهها در دسترس داشته باشند و
هیچکس را نمیتوان از دادگاهی که به موجب قانون حق مراجعه به آن را دارد
منع کرد.»
* کل گیاه سریه ریشی من. یعنی: همهی گیاهان روئیده بر سر یک ریشهایم.
* کل لکیم برا یکیم. یعنی: همه لک هستم و برادر یک دیگریم.
کاربرد: در مقام تأکید بر وحدت و همبستگی وجودی و اجتماعی به کار میرود.
نظیر:
بنی آدم اعضای یک دیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضو را نماند قرار «سعدی»
محتوای این مثل تداعی تفکر نظام رواقی در نیمهی دوم قرن چهارم پیش از
میلاد به رهبری زنون است. به دیدهی آنان، همهی افراد انسانی فرزندان جهان
و برادر همدیگرند.
* عیسی و دینی موسی و دینی. یعنی: عیسی به دین خود موسی به دین خود.
کاربرد: در مقام احترام به عقیدهی دیگران به کار میرود.
لَکُم دینَکُم وَلیَ دین(۶/کافرون): دین شما برای شما و دین من برای من.
این مثل بیانگر پذیرش «پلورالیسم» یعنی ثکثرگرایی است. ضرب المثل «ای
پنج کِلِکَ چیو یک نِین». یعنی: این پنج انگشت مثل هم نیستند حکایت از
پذیرش نظام کثرت دارد.
* وختی تنگته و شوی دات بوش عمو. یعنی: وقتی در مضیقه و تنگنایی شوهر مادرت را عمو صدا کن.
کاربرد: در موقع ضرورت و ناچاری به کار برند.
نظیر:
- در مانده کند کارها از اضطرار خویش.
- در تنگنای قافیه خورشید خر شود.
- به ناپدری زورت نمیرسد بگو حاج عمو.
- از روی لاعلاجی به گربه میگوید خانم باجی .
از برای مصلحت مرد حکیم دم خر را بوسه زد خواندش کریم «مولوی»
چون دفع خمار جز به مینتوان کرد
در ده قدحی که الضرورت تبیح «جامی»
قاعدهی فقهی:
اَلضَّروراتُ تُبیحُ المَحظُوراتِ. ضرورتها و ناچاریها ناروا ها را روایی بخشد.
Necessity knows nolaw
سنت آگوستین میگوید: نیاز یا ضرورت قانون نمیشناسد.
نیاز دیوار آهنی را فرو میریزد.
* خوین ناحق آنمه شاره ری. یعنی: خون ناحق پنهان نمیماند.
کاربرد: در حرمت خون و این که ریختن خون بیگناه نهایتاً آشکار و قاتل به مجازات میرسد؛ به کار میرود.
نظیر:
خون ناحق نخسبد.
آن که کشتستم پی مادون من مینداند که نخسبد خون من
خون نخسبد در فتد در هر دلی میل جستجو و کشف مشکلی «مولوی»
* دس خیر بی تی. دست خیرش را بده.
کاربرد: در معاملات بین این قوم از تشریفات عقد بیع و خرید و فروش است
که بعد از پایان معامله، طرفین به همدیگر دست میدهند و «خیر ببینی» را به
هم دیگر میگویند و بدین وسیله «قصد و رضای» واقعی خود را بیان و اراده
انشایی volontedeclaree اعلام میگردد.
*حق آو گل داشتن. یعنی: حق آب و گل داشتن.
کاربرد: باور این قوم بر این است که اگر کسی مدت مدیدی بر روی زمین کار
کند بین آن شخص و زمین علقهی ضعیفی از مالکیت ایجاد میگردد به طوری که
اگر آن شخص درصدد خرید آن ملک برآید خود را مستحق تخفیف در قیمت از ناحیهی
فروشنده میداند و در مقام محاجه میگوید: ما اینجا حق آب و گل داریم.
فهرست منابع:
۱٫پاتریک، پیترفیتس (۱۳۸۲)، اسطوره شناسی حقوق نوین، ترجمهی محمدعلی نوری، چاپ اول، نشر کتابخانهی گنج دانش؛
۲٫جعفری تبار، دکتر حسن، (۱۳۸۸)، فلسفهی تفسیری حقوق، چاپ اول، ناشر شرکت سهامی انتشار؛
۳٫حیاتی، دکتر علی عباس، (۱۳۸۹)، مقدمهی علم حقوق، چاپ سوم، انتشارات میزان؛
۴٫رولان، نوربر(۱۳۸۵۲). انسانشناسی حقوقی، ترجمهی امیرنیک پی، چاپ اول، انتشارات جنگل؛
۵٫علیزاده، دکتر عبدالرضا (۱۳۸۷)، مبانی رویکرد اجتماعی به حقوق، چاپ اول، انتشارات سمت؛
۶٫کاتوزیان، دکتر ناصر (۱۳۸۵۲). فلسفه حقوق، جلد اول، چاپ چهارم، ناشر شرکت سهامی انتشار؛
۷٫لوی. برول، هانری (۱۳۸۵)، جامعهشناسی حقوق، ترجمهی ابوالفضل قاضی «شریعت پناهی»، چاپ هفتم، انتشارات یزدان؛
۸٫ میرمحمد صادقی، دکترحسین(۱۳۸۸)، مقالهی پلورالیسم حقوقی، مجلهی تخصصی دانشگاه علوم اسلامی رضوی، شماره ۱۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر