۱۳۹۳ بهمن ۱۳, دوشنبه

شوی shewi

شوئی Shewi همان بختک است و به باور مردم این دیار (لکستان) شوئی از جنس اجنه و ملائک است. لیکن شکل و قیافه ی او به خوبی مشص نیست. فقط به صورت یک توده سیاه رنگ، شب ها می آید و در خواب روی سر کسی که در خواب است آوار می شود و اگر دیگران به کمک او نشتابند او را خفه می کند.شوئی همان بختک است و به باور مردم این دیار شوئی از جنس اجنه و ملائک است.

 از شگرد های شوئی این است که ادم را در خواب گول می زند و او را به تماشای مکان های دور می برد و او را خفه می کند. آدم هایی که شوئی یا بختک گاه به گاه به سر وقت آنها می اید، نباید تنها و دور از دیگران بخوابند . برای دور کردن شوئی باید سر و صدا راه انداخت. تا او بترسد و فرار کند . آدم شوئی دار نباید خوراکی های شب مانده بخورد و شب های چهارشنبه به حمام برود. برای دوری از گزند شوئی باید دعای ویژه ای به بازوی خود ببندد.
منبع: کتاب فرهنگ و باورهای مردم الیشتر
(علی مردان عسکری عالم)

وجاخ کور یا اجاق کور

علی کولیوندزاده: در ایران باستان هر خانواده دارای اجاقی بوده که شبانه روز آتش آن بایستی روشن می بود و هیچگاه نباید آن اجاق خاموش می ماند. 

وظیفه ی روشن نگهداشتن اجاق بر عهده ی پسر بزرگ خانواده بوده است. در میان لکهای امروزی "آب ریختن در آتش و اجاق های نان پزی" از بزرگترین اشتباهات و گناهان محسوب می شود و اگر بزرگتری این عمل را مشاهده نماید به شدت شخص گناهکار را تنبیه می نماید. مادرانی را هستند که از دیدن چنین عمل اشتباهی از طرف کودکان سخت بر آشفته می شوند وآنها را تنبیه می کنند . لک ها کسانی را که پسر ندارند اجاق کور (وجاخ کور) می نامند و این یعنی از نعمت پسری که اجاقشان را روشن نگهدارد محرومند. و حتی به کسانی که پسران بی لیاقتی دارند نیز می گویند: وجاخ باوه ت کوره =اجاق پدرت خاموش!

مراسم لکی: گا روواین، گارووانه کی

در برخی از روستاهای  (لک نشین) لرستان، ایلام و کرمانشاه رسم زیبایی به قصد (باریدن) باران وجود دارد که بسیار قابل بررسی است. مطابق این رسم، زنان و دختران روستای دچار خشکسالی شده و کم باران به گله گاوهای روستای همسایه حمله می کردند.

آنها پس از دستگیری چوپان، گاوها را به روستای خود برمی گرداندند. چوپان هم اگر هنگام گاوربایی مقاومت می کرد، زنان بشدت او را می زدند. زنان پس از بازگشت به روستا، گاوها را میان خود تقسیم کرده و هر کس دنبال کار خود می رفت. چند روز بعد، ریش سفیدهای روستای گاو زده به روستای گاوربایان می آمدند و التماس می کردند تا گاوهای آنها را بازگردانند. کسی حرفشان را قبول نمی کرد و سعی می کردند ریش سفیدها را از روستا بیرون کنند. در همین حین، مردی ضمانت می کرد باران ببارد تا زنان گاوها را پس بدهند. زنان مهلت می خواستند و مرد مهلت را مشخص می کرد.
منبع کتاب ریشه یابی درخت کهن- بهرام بیضایی- انتشارات روشنگران و مطالعات زنان- چاپ اول – 1383 – ص 47 – پاورقی
.........................
جمال جمالی: در سالهایی که بارندگی بهار کم بود مردم روستای لک نشین مرد و زن به یکی از روستاهای اطراف حمله ای نمادین می کردند و گاوهای انان را به روستای خود می آوردند . گاهی مواقع دربین حمله و درگیری شاید دست و سر هم شکسته میشد .که هرگز کسی شکایتی نداشت . پس از چند ساعت بزرگان و ریش سفیدان روستای مال باخته به روستای غارتگر می آمدند که به خوبی از انان پذیرایی میشد . وانان در خواست داشتند که گاوهای روستایشان را باز پس گیرند . و ریش سفیدان روستای سارق موافقت میکردند که گاوها را پس دهند مشروط بر اینکه باران ببارد و روستای مالباخته به ضمانت یکی از ائمه قول میدادند که باران خواهدآامد . پس از ان روستای مال باخته گاوهای خود را به شادی به خانه باز میگرداندن . اگر حتی ده روز از این واقعه میگذشت و باران می آمد مردوم آن را به میمنت این حادثه گاروانکی میدانستند. به موازات این فرهنگ فرهنگ (کَمچه کُوله) نیز وجود داشت که توسط بچه های هر روستا انجام میشد.
...................................
سجاد درویشی: در گذشته مردمان لک به هنگام فقر و تنگ دستی جمعی و مخصوصا خشکسالی و کمی بارش باران و برف ، سنتی داشته اند که مختص بانوان محترم بوده است. به این صورت که زنان یه روستا یا قبیله اقدام به دزدیدن "ظاهری و نمادین" گاو های روستا و یا قبیله مجاور خود میکرده اند و در این میان مردان حق هیچگونه دخالت نداشته اند و هر گروهی موفق به دزدیدن گاو ها میشده صاحب موقت انها محسوب میشده است.
و اما فلسفه این کار به زبان شیرین لکی: خدا سیر بکه دی ژنلمون مچنه دُزی ، بزون چه حالی دریم !!! رحمی بکه ...ژ
..................................
گا روا: gα ruwα 1- گاو روبیده، حمله و هجوم دادن گله گاو و دام به کشت‌زاری یا جای آن برای چراندن به طوری که آثاری از آن بر جای نماند. 2- اصطلاحی به معنی غارت و چپاول کردن و روبیدن و بردن گله گاو یا دام می‌باشد. که خوددارای گفته‌ای خرافی می‌باشد در خشک‌سالی زنان یک روستا برای شرمنده کردن فرشته‌ها باران آسمان گاوهای یک روستای دیگر را به طور دسته‌جمعی می‌ربایند تا درگیری مصلحتی بین زنان دو روستا پیش آید و فرشتگان آمان باران ببارند.

منبع:کتاب فرهنگ لغت لکی کیان

روغن حیوانی سوغات نورآباد دلفان لکستان

ایرنا: دلفان از دیرباز با داشتن روغن حیوانی مرغوب و معطر زبانزد  بوده و مسافران با سفر به این دیار فرآورده دامی را به عنوان سوغات و تحفه به ارمغان می‌برند. وجود مراتع و چمن زارهای مرغوب، کوههای انباشته از پوشش جنگلی مناسب و گونه‌های گیاهی معطر موجب شده که روغن حیوانی تولیدی عشایر و دامداران دلفان از مرغوب‌ترین روغن‌های حیوانی کشور باشد.

روغن حیوانی دستاورد دیرینه زنان سخت کوش عشایر است که پس از جمع‌آوری شیر گوسفندان، آن را درون یک دیگ بزرگ ریخته و می‌جوشانند.
پس از مدتی آن را از روی آتش برمی‌دارند و تا کمی ولرم شود و با اضافه کردن مقداری مایه ماست، شیر را خوب هم می‌زنند و در جای مناسب آن را خوب می‌پوشانند.
زنان سخت کوش دلفان ماست تهیه شده را درون مشک ریخته و باافزودن مقداری آب و نمک، آن را به دوغ و کره تبدیل کرده و کره طبیعی آن را به مدت چند روز جدا می‌کنند.
پس از آن کره جدا شده را داخل دیگ بزرگی روی آتش قرار داده تا به میزان کافی بجوشد و پس از تصفیه کردن، روغن سفید و خالص با عطر خاص به نام "روغن حیوانی" تولید می‌شود.
روغن حیوانی که در زبان لکی به نام "روغن دان" معروف است برگرفته از شیر گاو و گوسفند و به رنگ‌های زرد و سفید است.
زنان عشایر با پختن نان محلی به نام "کلیره ‪ "KOLEERAH‬که در واقع همان نان مقدس در ایران باستان بوده و بامخلوط کردن آن با روغن حیوانی، خوراکی به نام محلی "چزنک" تهیه می‌کنند.
براساس تحقیقات "اسیدآراشیدونیک" روغن حیوانی موجب افزایش ‪ HDL‬ لیپوپروتئین‌ها با وزن بالا و کاهش ‪  LDL‬لیپوپروتئین با وزن سبک می‌شود. از نظر طب سنتی روغن حیوانی دارای خواص فراوانی ازجمله در زمینه‌های استخوان‌سازی ، کاهش غلظت خون ، چربی‌های زایدشکم، شادابی و سفیدی پوست و  سم زدایی از بدن است.
 روغن حیوانی تولید دام‌های عشایر دلفان به دلیل تعلیف گوسفندان از گیاهان متنوع مرتعی، سرشار از اسیدهای چرب خوش بو و خوش طعم با انرژی بسیار بالاست.

سال وَره سال، سال برف سال

سال وِیَه ره سال ، به معنی (سال برف سال ) است. ویَه ر (یا ور var or viar) در زبان لکی به معنی برف است. "وِیَه ره سال" نیز یکی از سال های معروف و به یاد ماندنی در گاه شماری (لکی) و مبنای تشخیص سن و سال اشخاص است، که چه قبل و چه بعد از آن سال به دنیا آمده اند. 

: در زمستان سال 1327 خورشیدی طی چند نوبت برف به ارتفاع نزدیک 2 متر باریدن گرفته است. به طوری که رفت و امد بین دهات قطع و حتی ارتباط بین همسایگان به وسیله تونل برفی میسر بوده است.
در آن سال ، مردم بدون استفاره از پلکان یا نردبان به آسانی به پشت بام ها می رفته اند و مبادرت به برف روبی می کرده اند، در بهار همان سال، که برفها بر اثر شدت گرما آب شده اند. بسیاری از (( طویله ها، کاهدان ها و زاغه های )) محل نگهداری گاو و گوسفند بر اثر رخنه برف و اب تخریب و به کلی تخلیه شده اندو مردم به ناچار در مکان های دیگری خانه ساخته اند . این سال با ان اتفاق طبیعی نیز، دارای نقش به یادماندنی در ذهن مردمان این دیار است و معروف تر از سایر سالهاست.

منبع: کتاب فرهنگ و باور های مردم الیشتر
(علی مردان عسگری عالم)

نوروز، لکستان و آداب و رسوم آن

جواد قبادی (خبرگزاری لک پرس): از سال های دیرباز  تا کنون جشن نوروز یکی از جشن های بزرگ لکستان بوده و مردم هر ساله این روز را جشن گرفته اند. نوروز و عید در بین لک ها آداب و رسوم خاصی دارد. یکی از این آداب و رسوم مراسم (کموتِره یا باجَه، و در بعضی مناطق لک نیشن به شال دورکان معروف است) است.

طی این مراسم در روزهای آغازاین سال نو و نوروز جوانان بر روی بام ها رفته و از پنجره( یا سوراخ باجه ) شالی که انتهای آن به صورت بخچه بوده دراز کرده و صاحب خانه هدایایی از قبیل : شیرینی ، پول و... را به عنوان عیدی داخل آن قرار می داده است.
در هنگام انجام این مراسم صاحب خانه نمی داند که چه کسی شال را آویزان کرده. و اینگونه است که در عیدی دادن اعتدال رعایت می شود.
این مراسم در زمان های دور و در روستاها انجام میشده و متأسفانه در زمان حال این مراسم به علت های گوناگونی دیگر انجام نمی شود.
و این وظیفه ماست که این مراسمات فراموش شده را حداقل با یادآوری زنده نگه داریم.
به امید لکستانی جاودان

جغرافیای لکستان و فرهنگ و ادبیات لکی

رضا نظری (وبلاگ دیار دلفان): رود سیمره که در میان بومیان منطقه به ( آب خشمگین ) معروف است و  گذشته ها به ( خواپ ) و خواسپ و لاوکنی ) شهرت داشته ، بزرگترین و با سابقه ترین رودخانه غرب کشور است . رودخانه سیمره از مرتفع ترین و یا به گفته دیگر سردترین نقطه غرب کشورمان ، یعنی کوههای استان همدان آغاز و تا پست ترین و پائین ترین و گرمترین نقطه جنوب کشور ، یعنی جلگه اهواز امتداد می یابد .

این رودخانه در عمق دره ای وسیع و طولانی از شمال به سمت جنوب رشته کوههای زاگرس به طول 775 کیلومتر عبور کرده و در دزفول رودخانه و کرخه را تشکیل می دهد . این دره ژرف و طولانی مهد پیدایش و استمرار حیات بشر اولیه و انسانهای دوره ی نوسنگی ، یعنی انسان و تمدنهای نخست جهان بوده و در دوران مادها به دره ( مهرگان کده) اشتهار داشته است .
اولین دولت ایران ، باستان ، یعنی ، ماد در این ناحیه یعنی سیمره بوجود آمده است . سیمره از لحاظ موقعیت جغرافیایی و استراتژیکی در گذشته ها بسیار حائز اهمیت بوده است . این منطقه به خاطر برخورداری از نقاط کوهستانی و جنگل فراوان و نیز تنوع آب و هوایی و بهره مندی از آب رودخانه سیمره و سرابها ، چشمه سارها و آب ریزهای فصلی مربوط به آن ، از دیر زمان محل مناسبی برای رشد و پرورش و پیدایش و استقرار و امرار معاش بشر بوده است و به طور کلی محل امن و مناسبی برای حیات انسانهای عصر گذشته بشمار  می رفته است . و به همین دلیل در این ناحیه انسان از ما قبل تاریخ حیات داشته و به حیات خود در این ناحیه ادامه داده است . وجود میراث باستانی فراوان و آثار مکشوفه دردلفان ، بیستون پراو، هرسین ، کنگاور و ... که در سر منشأ رودخانه سیمره واقع اند . گویای این حقیقت است که دسته هایی از انسانها نخستین زندگی غارنشینی و ابتدایی خود را درون این غارها سپری کرده و با کشف کشاورزی برای اولین بار در اطراف و اکناف رودخانه سیمره به کشاورزی پرداخته و حیات خود را پیرامون این رودخانه گسترش دادند .
نخستین انسانهای اولیه چند منطقه را سر منشاء زندگی خود کردند و این مناطق را کشف و در کنار آنها زندگی می کردند . که مهمترین و اصلی ترین آنها رود سیمره است که ادامه ی آنها عبارتند از : گاماسیاب ( نهاوند ) رودخانه قره سو در ( کرمانشاه ) بادآور و گیزه رود در دلفان ، مرگ در ماهیدشت و سرفیر وزآباد ، گراب و روانسر و رودخانه راز آور در کامیاران و در این مناطق به زندگی پرداختند . همین دسته از انسانها که انقلاب کشاورزی و بعدها دامپروری را در ناحیه سیمره پایه گذاری کرده بودند ، از آب خروشان رود سیمره و کوه و جنگلها و نیز دشت و دره های آن استفاده کافی برده و از غار و صخره های موجود در منطقه به عنوان پناهگای امن و مطمئن برای مصون ماندن از گزند دشمن و نیز غلبه بر دشمنان استفاده کردند و این ناحیه را به عنوان محل و مکانی مناسب در کلیه شئون مادی و معنوی زندگی انتخاب کرده و به دفاع از آن پرداختند ، بطوریکه اقوام مهاجم به دلیل وضعیت خاص منطقه و حضور جنگجویان بومی ساکن در آن هرگز نتوانستند در آن ناحیه رخنه کنند . به این خاطر ساکنین بومی این ناحیه قرنهای متمادی به حیات در این ناحیه ادامه داده و از نفوذ دشمن به داخل آن لااقل نفوذ دشمن به نواحی مرکزی آن جلوگیری کردند . تاریخ گویای آن است که منطقه سیمره همیشه به دست بومیان ساکن در آن اداره گردیده و هیچ قوم مهاجمی نتوانسته است بومیان آن را شکست بدهد در منطقه سیمره آثار باستانی فراوانی در سراسر منطقه سیمره از ابتدا تا انتهای طول قابل مشاهده می شود . یعنی از نهاوند ، دلفان لرستان ، بیستون و هرسین گرفته تا دره شهر و آبدانان و.... قابل مشاهده بوده و یافت گردیده است .

( وجه تسمیه اسمی لک ) :
برای واژه « لک » به فتح ل و سکون ک ، در فرهنگهای معانی متفاوتی آمده است که عبارتند از :
1 ـ درفرس اسدی واژه های لاک ، لک ، لکارا لیکی دانسته و آورده است که همه رنگی است سرخ که نقاشان بکار دارند و عنصری گویند .
همی گفت و پیچید برخشک خاک      زخون داش خاک همرنگ لاک
2 ـ مصلح الفرس آن را به معنی مردم رعنا و نیز بضم لام داروئی دانسته که تیغه کارد را در دسته بدان محکم کنند .
3 ـ فرهنگ قرآس آنرا به معنی ( نام داری ) آورده است .
4 ـ فرهنگ تحفه الاحباب تألیف حافظ اوبهی هروی نوشته شده به سال 933 هـ - ق در توضیح واژه لک چنین آورده است که ( لک به معنی تکاپوی بود و بعضی آلات خانه از کاسه و کوزه و غیره ... و لک به ضم اول ، آن دارو باشد که کارد در آن به دسته استوار نمایند دوژ گویند .
5 ـ در برهان القاطع معانی چندی برای واژه لک آورده است . از جمله می نویسد : رد ... به فتح اول و سکون ثانی . یکصد هزار گویند به صد هزار رسید آنرا لک خواندند ( احتمالاً در قدیم عدد هزار بزرگترین عدد شناخته شده تا آن دوران بوده است ) و جامه و سته کهنه و پاره شده و رخت و لباسی که مردم پوشند خواه نو باشد خواه کهنه و داغ و لکه جامه و غیره آن را لک گویند که لک های امروزی در سیمره بازمانده همان قبیله ای هستند که از قدیم الایام به لک مشهور بوده اند و بسته به نظر کاردان تبار شناسی است که یکی از این واژه ها لک ، به معنی ، ایل یا قبیله انتخاب نمایند . امروزه واژه لک نه تنها نام طوایف یک زبان ساکن در سیمره است بلکه نام چند ده روستا در سراسر ایران نیز هست که به شرح زیر آورده می شود :
1. لک lak : دهستانی است از شهرستان قروه کردستان بین دهستان های اسد آباد و ییلاق واقع شده است مرکب از 15 آبادی است .
2. لک lak : دهی از دهستان خدابنده . شهر قروه کردستان .
3. لک lak : دهی از نازلو ، بخش حومه شهرستان ارومیه .
4 ـ لک آله lakale : الف ) به دهی از دهستان گرما رود بخش گلسیر شهرستان اهر ، ب ) دهی از بخش چاپلق شهرستان الیگودرز نیز هست
5 ـ لکه ن lakan : دهی از دهستان چنار رود بخش آخوره شهرستان فریدن
6 ـ لک بن lakbon : دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد
7 ـ لک بزرگ lak bozorg : دهی است از دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین
8 ـ لک درق lak derag : دهی است از دهستان اجاره رود بخش حومه شهرستان اردبیل
9 ـ لک ران lak ran : دهی از دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان اردبیل
10 ـ لکزی lakzi : دهی از دهستان گل تپه فیض الله بگی بخش مرکزی شهرستان سقز
11 ـ لکستان lakestan  : دهستان خاور بخش شاپور از شهرستان خوی کنار دریاچه ارومیه
12 ـ لک لر lak lar : دهی از دهستان گاو دول بخش مرکزی شهر مراغه
13 ـ لک لر lak lar : دهی از دهستان آتش بیگ بخشی اسکندر شهرستان تبریز
 لک ها از نظر فرهنگ و منش ها با کردها همانند و در تمام وجوه اعتقادی و کنشهای فرهنگی و بومی با یکدیگر همسان و هم رفتارند . تنها از حیث گویش تفاوتهایی با یکدیگر دارند . در رابطه با آئین مذهبی آنان هم اگر توجه نمائیم تنها در دلفان و ( ایلات جلالوند و عثمانوند ) پاره ای ویژگیها هست که از نظر اعتقادی متفاوت است و پیروان یارسان و یا اهل حق انجام می دهند که باید گفت آن کنشها هم بر ریشه ای کهن استوار است . و میتوان در این مذهب ، اثری از آئینهای یکتا پرستی ایران باستان بویژه عرفان ایرانی را یافت . نکته مهم اینجاست که تمام دعاها و نیایش های آنان که سینه به سینه به آنها رسیده مجموعه ای پر ارزش است به گویش لکی که اینان لکی را برای زبان اعتقادی برگزیده اند و میراث فرهنگی بخشی از ایران را پاسداری کرده و می کند .
لکها عموماً در شمال و شمال باختری لرستان که منطقه ای سردسیر است زندگی می کنند . رشد جسمانی آنان سردسیری است . بیشتر زنان و مردان که پیوندهای قبیله ای و درونی داشته اند و با نژادهای سایر نقاط آمیخته نشده اند دارای قامتی بلند و صورتی کشیده و اندامی ورزیده و چهره ای روشن می باشند . طبیعت پاک و دست نخورده محیط زیست اگر با تغذیه صحیح و کامل همراه بود . برای آفرینش اثر چشمگیری است .
از قدیم ترین آثاری که واژه های لکی و لری در آن فراوان بکار رفته است و اصولاً به فهلویات مشهور است دوبیتی های باباطاهر و دوبیتی های قطران تبریزی است . سند قدیمی دیگر ، تفریظی که در سال 710 هـ . ق برای رشید الدین فضل الله فراهم شده است و بنام « مسئله و الاجوبه رشیدیها مشهور است . در این تفریط از شخصی بنام ( فخرالدین لور ) زیر عنوان « صوره خط مولانا ناقدوالمشایخ و العلماء فخر المله الدین لور دامت برکاه » مطلبی عربی است که ضمن آن یک رباعی و یک تک بیت فارسی و دو بیت هم به گویش لکی با عنوان « شعر بالفهلویه » آمده است . امروز تنها طوایف لک نیند که برای علف چرانی کوچ می کنند بلکه سنتی در سراسر لرستان است .
در گذشته لری کتاب زیاد داشته است . ولی لکی زبان شعر و بیان حال ، عشق و اعتقاد و یا حماسه و احساس بوده است . کتابت هم داشته است . از این رو تعدادی دیوان شعر از سرایندگان لرستان به لکی باقی است که برخی از آنها به چاپ رسیده است مانند دیوان ملا پریشان لک . سروده های یارسان که توسط ماشاءالله سودی جمع آوری گردیده ، دفتر رموز یارسان گنجینه سلطان صحاک ( اهل حق ) که بوسیله سید قاسم افضلی شاه ابراهیمی گردآوری و بوسیله انجمن های فرهنگی ایران باستان چاپ و نشر شده است . همچنین مناجات نامه غلامرضا ارکوازی که لری و لکی است . اخیراً هم کتابی تحت عنوان گلزار ادب لرستان ، از سروده های لکی است ،توسط مرحوم اسفندیار غضنفری جمع آوری و به چاپ رسیده است، این کتاب اثر بسیار ارزشمندی است که دو بار به زینت چاپ آراسته شده است. امروزه  بسیاری از داستانهای حماسی و مذهبی مانند ، خورشید و خاور ، داستانهایی از شاهنامه فردوسی و سروده های اهل حق موجود است که هنوز چاپ نشده است؛ همه ی اینها به اضافه ی یکسری دست نوشته های دیگر ادبیات مکتوب لرستان و به تعبیر درست تر منطقه سیمره (لکستان ) است که با گویش لکی ضبط شده است . عده ای عقیده دارند که کلمه لک به معنی صاحب و مالک است و گفته شده است که لک به معنای نیرو و توان زیاد نیز هست . لک در زبان هندیها به معنی صد هزار میباشد ولی آنچه واضح و آشکار است و متأسفانه در یک لغات نیز یا به اشاره نشده و یا بسیار کم اشاره شده است . لک نام قوم اصیل ایرانی است که در منطقه سیمره و حدفاصل استانهای همدان در شمال و خوزستان در جنوب کشور ایران زندگی می کنند و به زبانی باستانی تحت همین عنوان تکلم مینمایند .
زبان لکی مملو از واژه های کهن باستانی است که با همان معانی اولیه در زبان لکی امروزی متداول میباشند در اینجا به طور اختصار به نمونه هایی از این واژه ها که در زبان اوستا نیز با همین کار و شکل و معانی آمده اند اشاره
می کنیم .
( آسن – آهن ) – ( پیا – مرد ) – ( حور – خورشید ) – ( فره – زیاد ) – (لور – چراگاه ) ( هوز = دودمان ، آبادی ) – (دت – دختر ) و بسیاری از واژه های دیگر از زبان باستانی اوستا که در زبان لکی امروز رایج و متداول می باشد .
گذشته از همه اینها که در خصوص بومی بودن ساکنین منطقه سیمره اشاره گردید ، از سوی دیگر عقل آدمی نمی پذیرد که در زمان مهاجرت آریایی ها به شمال و غرب ایران دسته هایی از بومیان ایرانی در حواشی رودخانه سیمره می زیسته اند که کسی جزء اجداد و نیاکان ساکنان امروزی سیمره یعنی نیاکان لکها نبوده است .
از سوی دیگر دلایل و شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد تمدن (سومری ) یعنی قدیمی ترین تمدن شناخته شده است که بشر در کناره ای رودخانه سیمره و کوه و دره های اطراف آن بوجود آمده و قوام یافته است . متأسفانه در این مناطق هنوز کاوشهای باستان شناسی صورت نگرفته است و اظهار نظرهای مورخین و صاحب نظران بیشتر بر اساس شواهد ظاهری و حدس و گمان است . یکی دیگر از خلاء های موجود در اسناد تاریخی کشور ما مخصوصاً تاریخ تمدن منطقه غرب کشور آن است که مورخین ، خصوصاً مورخین بومی منطقه علیرغم آنکه شاهد بقایای بیشتر و بیشماری از آثار تمدن در منطقه غرب کشور ، کرمانشاه ، سیمره ، لکستان و ... هستند ولی هرگز از عوامل پدید آمدن این تمدنها در این منطقه از کشورمان ، مثل عواملی چون آب ، جنگل و ... که از عمده ترین عوامل تشکیل تمدنها در زمانهای گذشته بوده اند ذکر بمیان نیاوردند .
امیدواریم ، انجام تحقیقات بیشتر و کاوشهای باستان شناسی فراتر بتوان در آینده نزدیک به رمز و رازهای نهفته در دل منطقه غرب کشور ، خصوصاً در ناحیه سیمره که اکثر جهانگردان و مورخین از دیدن این ناحیه بدلیل سحر آمیز بودن و وجود صدها اثر منحصر بفرد باستانی در آن دچار حیرت و شگفتی شده اند ، پی برد و حقایق بیشتری روشن گردد و اسرار تازه تری از تاریخ کشورمان از قبیل اسرار نخستین کتاب ، خط ایرانی ، در زمان و تمدن که به احتمال قوی در دل کوه و صخره های و کناره های رودخانه ها در غرب کشور نهفته است آشکار گردد .

به گواهی ریش سفیدان محلی تا کنون صفحات زیادی از کتاب اوستا که به صورت تکه تکه برگهای پوستی آهو نوشته شده است توسط کاوشگران بومی که به صورت قاچاق مبادرت به حفاریهای در ناحیه سیمره و در قسمتهای مختلف این منطقه کرده اند پیدا شده است . و نیز در این منطقه خصوصاً در بخش فیروز آباد ( انتهای غربی دشت ماهیدشت ) قبرستانهای مخصوص اسب ، مربوط به دورانی که بشر برای اسب قرب و عزت خاصی قائل بوده و این حیوان را دفن کرده یافت شده است . زبان لکی زبانی است باستانی و دیرینه که پر است از واژه ها و اصطلاحات که واژه های بیگانه کمتر در آن یافت می شود در زبان لکی گاه واژه های بیگانه را با اصطلاحات خود تغییر داده اند ، بطوریکه می توان گفت این زمان از نظر لغات و واژه های بیگانه کاملاً مصون باقی مانده است .
زبان ساکنین دره سیمره از ابتدا تا انتهای آن لکی است و تنها در قسمتهای مرز شرقی منطقه یعنی استان لرستان عده ای از مردم به زبان لری صحبت می کنند در قسمت غربی منطقه سیمره زبانهای کردی کرمانشاهی ، کلهری ، جاثی که در میان لک زبانها به ( زنگنه ) معروف است ، رایج می باشد . بطوریکه مشاهده گردید در روستاها و نقاطی که در مرز مشترک بین لک ها و کردها واقع گردیده اند این مناطق به لهجه هایی که آمیخته ی از کردی و لکی است تکلم می کنند . لازم به ذکر است ، سیر و تنوع لهجه ها در کردستان شامل کردی سنندجی – اورامانی – پاوه ای ، مریوانی و غیره نیز در کرمانشاه و ایلام و لهجه های کردی کرمانشاهی ، ایلامی ، زنگنه ، سنجابی ، کلهری و غیره زیاد است و این بدلیل تأثیر گذاری سه زبان لکی ، لری و کردی می باشد . که به شکل زبانها یا لهجه های امروزی درآمده و رواج یافته است .
در حالی که هر سه زبان یعنی لکی ، لری و کردی در اصل یک ریشه و اساس می باشد . اما زبان لکی از هر جهت نسبت به دو زبان رایج دیگر در غرب کشور به زبان اوستا که زبان عصر زردشت در ایران بوده معروف است نزدیکتر است . زبان لکی زبان ریشه دار و غنی و مملو از واژه ها و اصطلاحات کهن و قدیمی است . بطوریکه می توان گفت این زبان قدمتی به درازه عمر بشر دارد . ریشه زبان لکی را می توان در زبانهای رایج دیگر جستجو کرد .
موسیقی یا به گفته دیگر ساز و آواز در دره سیمره با زندگی مردم این دره همراه بود و به وجود آدمهای آن منطقه گره خورده است انسان در سیمره با نوای موسیقی چشم به جهان گشوده و با لارش عزای سرنا و دهل و آواز غمگنانه ( مور ) دیده از جهان فرو می بندد . سیمره ای ها شادترین لحظات عمر خود را با ساز و آواز جشن می گیرند . همانطوریکه تلخ ترین روزهای زندگی خود را با موسیقی التیام می بخشند . اصولاً ساز و آواز که در گذشته ی تاریخ این منطقه از اهمیت و حضور فوق العاده ای در زندگی روزمره مردم برخوردار بوده است امروزه نیز جزء لاینفک زندگی روزمره مردم دشت و کوهستانهای زاگرس به شمار می رود . مردان و زنان لک در مواقع دلتنگی و تنهایی برای دل ماتم زده و غمگین خود آواز ( مور ) سر میدهند . مور یکی از موسیقی های باستانی و مخصوص اقوام لک می باشد حتی میتوان گفت این احتمال وجود دارد که آواز مور بعد از اشارات انسانهای نخستین در آغاز کشف زبان بوجود آمده باشد . لک ها در زمانهایی که شاد و مسرورند آوازی بنام ( هوره ) که آوازی شادمانه است می خوانند .
جالب اینکه همگی از کوچک و بزرگ و زن و مرد این آوازها را بلد هستند و به خوبی آن را می خوانند مور و هوره دو آواز مخصوص خطه سیمره هستند که به ترتیب در مواقع دلتنگی و شادی خوانده می شود . این آوازها از گذشته های بسیار تا کنون از نسلی به نسلی و سینه به سینه حفظ شده و پایدار مانده است .
لک زبانها در طول شبانه روز هرگاه احساس دلتنگی کنند مور می خوانند زمانیکه احساس خوشحالی می کنند هوره سر می دهند . و در بیشتر مواقع این آوازها را با خود زمزمه می کنند . قابل ذکر است قدیمی ترین و باستانی ترین موسیقی لک ها مور است . مور به ماهیت ذاتی بنوعی تحریک کننده هستند مور و هوره برای مردم لک و کرد و حتی لرها مورد اهمیت است .
آداب خواستگاری :
در رسم خواستگاری ابتدا یک یا چند تن از افراد خانواده پسری که قرار است زن اختیار کند بصورت تنهائی یکی از افراد خانواده دختر که مورد نظر خانواده پسر است رفته و به طور خصوصی با او به بحث و گفتگو در این باره می پردازند این افراد که آغازگر بحث این وصلت می باشند ، از بین افراد با صلاحیت خانواده های دختر و پسر انتخاب می شوند . هدف از گفتگوی اولیه برای آن است که خانواده پسر آگاه شوند که آیا اصولاً خانواده دختر رلضی به وصلت با آنها هستند یا خیر و همچنین اطلاع پیدا کننند که آیا دختر مورد نظر آنها نافه برانه کس دیگری نیست و یا پدر و مادرش به کسان دیگری قول و قرارهائی در رابطه با دخترشان نداده و ... پس از بررسی های اولیه و اطلاع پیدا کردن از نظرات کلی والدین دختر مورد نظر در کلیه زمینه ها ، در صورت مساعد بودن اوضاع چند تن از زنهای طایفه پسر به خانه دختر مورد نظر رفته تا به اصطلاح دختر را بپسندند . برای پسندیدن دختر زنها به شیوه های خاصی که خود می دانند و به شکلی که توهین و اهانتی به دختر و والدین او نشود گفتار ، رفتار و کردار دختر را مورد آزمایش قرار می دهند . در این خصوص طرز برخورد دختر و معاشرت او با دیگران ، افکار ، شخصیت اخلاقی و اجتماعی ، طرز تکلم مثلاً لکنت زبان نداشته باشد ، حو و وسع اطلاعات و توانائی دختر در خصوص کارهای روزمره زندگی ، خصوصاً در زمینه های پختن ، مشک زدن ، رعایت نظافت و بهداشت و خلاصه تا آنجائیکه بتوانند ، دختر را مورد بررسی قرار می دهند ، حتی اینکه دهان او را بو می کنند که دهانش بوی بد ندهد . و اینکه مادرش چقدر توانسته است او را تربیت کند و شیوه های خوب زندگی کردن را به او بیاموزد . و با اطلاعاتی کامل به نزد خانواده پسر بر می گردند . و دیده ها و شنیده های خود را به طور کامل در اختیار آنها قرار می دهند . در این صورت اگر در این زمینه ها مشکلی وجود نداشته باشد این بار خانواده پسر و مادر داماد همراه با بزرگ طایفه و جمعی از مردان فامیل به صورت آشکار برای خواستگاری دختر با تعیین وقت قبلی به خانه دختر می روند تا او را برای پسرشان خواستگاری و نشان ( دیاری ) کنند . در این نشست که با حضور بزرگترهای دختر و پسر و در خانه پدر عروس برگزار می شود مبلغ شیر بها
( شیروای ) محریه ( پشت تخت ) تعداد خلعت ها ( خلات ها ) و ... مشخص و تعیین می گردد . مبلغ شیر بها امروزه تا حدود 500 هزار تومان و بستگی به وضعیت مالی خانواده عروس و داماد دارد و ممکن است کمتر از این مبلغ هم باشد . محریه مبلغ زیادی نیست و معمولاً به همان وسایلی که پدر عروس بعنوان جهیزیه در نظر و در سند ازدواج می نویسند . ولی اصرار بیشتر خانواده عروس بر روی شیر بها است . تعداد خلعت هم بستگی به تعداد اقوام و نزدیکان فامیل دارد که پدر عروس از خانواده داماد می خواهد که برای افرادی که مد نظر اوست خلعت تهیه شود . خلعت معمولاً شامل اسب و زین ، تفنگ و یا کت و شلوار است که به افراد شاخص و اقوام نزدیک عروس هدیه می دهند . در کلیه قرار و مدارها مربوط به خواستگاری ( ری شیر ) برای مادر عروس نیاز در نظر گرفته می شود . یعنی خانواده داماد مؤلف است در برابر شیری که مادر عروس به دخترش داده است و به پاس زحمات مادر در زمان عروسی دخترش هدیه ای معمولاً شامل لباس می شود و بر خلاف هدیه خلعت که گیرنده آن باید در عوض چیزی بدهد ، مادر چیزی در عوض هدیه ( ری شیر ) نمی دهد .
عروسی :
مراسم عروسی در بین لکها معمولاً با سرنا و دهل و به مدت سه شبانه روز برگزار می شود گفته می شود نسل های پیشین عروسی را با هفت سرنا و هفت دهل و به مدت هفت شبانه روز برگزار می کردند . امروزه این مدت به سه شبانه روز تبدیل و در موارد زیادی به یک شبانه روز تقلیل یافته است کسی که می خواهد مراسم عروسی را با سرنا و دهل برگزار کند باید صبر کند یکسال از زمان فوت بستگان آشنایان فوت کرده بگذرد . آغاز عروسی با سرنا و دهل و با رسمی تحت عنوان ( آزیتی شکانن ) برگزار می شود به این معنی که خانواده داماد ابتدا به همراه ریش سفیدان دیگر به در منزل اقوام و همسایگان که در طول سال گذشته عزا دار بودند رفته و نوازندگان سرنا و دهل در خانه آنها دقایقی مارش ( چمری ) عزا می نوازند و مردان طایفه داماد در مقابل مردان طایفه شخص متوفی ایستاده و حمد و سوره ای می خوانند و دسته ای از زنان طایفه داماد به شیون و زاری با زنان طایفه شخص مرده می پردازند به این شکل به آنها ( آزیتی ) یعنی عزادار گفته می شود که به پایان می رسد . و در عین حال از آنها اجازه می گیرند که عروسی شان را بگیرند . و آن را با سرنا و دهل برگزار کنند . این مراسم در منزل همه ی کسانی که سال گذشته دوست و آشنای خود را از دست داده اند انجام می شود . که پس از اتمام این مراسم ، مراسم عروسی شروع می شود . در عروسی همه ی اقوام و آشنایان که به صورتی دعوت شده به عروسی می آیند . در مدت عروسی صاحبان عروسی از مهمانها پذیرایی می کنند . به آنها شام و نهاری می دهند . غذای معمول روزهای اول عروسی گوشت و برنج است . صاحبان عروسی چند نفر را مسئول کرده و از آنها می خواهند که سورانه را جمع آوری کنند . و هنگامی که شب همه ی مهمانها رفتند به شمردن هدیه ها می پردازند و آن را به داماد یا پدر داماد تقدیم
می کنند .
مذهب :
به طور کلی مجموعه اعتقادات و عاداتی است که بشر را به قوه ما فوق بشری یعنی خالق بی همتا مرتبط می سازد معتقدات و عرفا و عادات ساکنین هر سرزمین در قرون اولیه تحت تأثیر شرایط آب و هوائی آن منطقه بوده و موقعیت کلی و وضعیت وجودی جغرافیائی محل زندگی دو عامل مؤثر در پیدایش نوع مذهب بوده اند . به این معنی که انسانهای که در مناطق کوهستان و جنگلی زندگی می کردند . تحت تأثیر آن محیط که انسان مقهور طبیعت پیرامون خویش شده و در هر قدمی با خاطراتی روبروست و با عناصر و پدیده های گسترده در طبیعت ارتباط تنگاتنگی دارد . برای هر یک از آن جلوه های طبیعی ، خدایان نزد خود وضع نموده و باور داشتند . اما بر عکس در سرزمینهای که انسانها در دشت های هموار و وسیع زندگی می کنند و محیط اطراف خود را تا دور دستها مشاهده می کنند ، تحت تأثیر محیط پیرامون خود خویش را سلطان طبیعت به حساب آورده و خدایان دیگری را پرستش می کردند .
پناه بردن انسان به خدایان مختلف و متفاوت سیر ادامه این حرکت و تفکر بشر در نهایت اندیشه و توجه و پرستش به خدای یگانه را موجب گردید ، ایران باستان که سرزمینی با ویژگیهای طبیعی گوناگون بوده بطوریکه در نواحی شمال پوشیده از کوهستان و جنگل و در نواحی جنوبی به دریا منتهی شده است . لذا ساکنین کوهستان ها خدایانی متعدد و ساکنین دریاها خدایانی دیگر را پرستش می کردند ، به طور کلی در فرهنگ و مذهب لکها فقط یک دین وجود دارد که در حال حاضر اسلام است با ورود دین اسلام به کشور ایران لک ها هم طبق اندیشه های نو خود و کنار گذاشتن عقاید اشتباه خود به دین اسلام روی آورده و مسلمان شدند و در حال حاضر هم مسلمان هستند .

زنان لک و موسیقی

خدارحم بابایی: ارزش و بزرگواری زنان در میان لک زبانان برای پژوهشگران فرهنگی و اجتماعی ستایش برانگیز بوده و آنها را به کندوکاو هر چه بیشتر در شیوه های زندگی، آداب و رسوم اجتماعی زنان لکستان واداشته است. آزادی در کنشهای اجتماعی، نوآوری های فرهنگی و هنری و... از مشخصه هایی است که زنان لک را از زنان دیگر اقوام ایرانی متمایز می کند.

موسیقی در لکستان از جایگاه ویژه ای برخوردار است. ناب ترین و پاک ترین احساسات و هیجانهای روحی و جوشش عشقهای درونی به شیوه های زیبا و دلنشین بیان می شود. نقش عجیب و سحر آمیز موسیقی تجلی پیدا می کند . آن گاه که عزیزی پهلو به بالین گرم خاک می ساید،آن گاه که شور وخروش عشقهای مادرانه کودکان را به آرامش دامان خاک می غلتاند وآن گاه که مادری در حصار تنگ دلتنگی ها بغض هایش را به آسمان هدیه می دهد.
زنان لک هرچند در اجتماعات بزرگتر با محدودیتها و باید و نبایدهای بیشتری برخورد می کنند ،در کل از آزادی عمل کافی برخوردارند. درسایه چنین آزادیهایی زنان خود بازیهای زنانه ای ابداع وبه آن پرداخته اند بازیهایی که با چاشنی سحر آمیز موسیقی و آواز همراه است. بازیهایی که مربوط به قرنهای پیش بوده و آکنون نیز رایجند. بازیهایی که با روحیه و وضعیت فیزیکی و فیزیولوژی بدنی زنها سازگار بوده. بازیهایی همچون (هی  هی  ) (برا بوه هوار) بازیهایی مخصوص زنان در لکستان است.
برا بوه هوار :دختران نوجوان وجوان روستایی در یک بازی دسته جمعی دور هم جمع شده وهماهنگ ویک صدا با اهنگی خاص اشعاری را سر می دهند،آنها برای آهنگین نمودن صدای خود با انگشتان دست یکنواخت به گلوی خود می کوبند وبه این شکل آهنگ منظم ومخصوص رادر صدای خود ایجاد می کنندوشعری می خوانند.
لاوه لاوه (لالایی): زنان لک آن هنگام که می خواهند کودکان خود را شادمانه بخوابانند آوازی دلنشین سرشار از لطافت ،شیفتگی ،دلدادگی،عشق وامیدوآرزوهای بلند همراه با تخیلات کودکانه سر می دهندوبه شیوه سحر آمیزی افسون می شوند.
زنان عشایر در هنگان دوشیدن شیر گاوهایشان اشعاری را با مقامهای خاص موسیقایی می خوانندکه این امر باعث ایجاد آرامش در گاو شیرده وجلوگیری از لگد پرانی وخطرات ناشی از آن برای فردی که مشغول شیر دوشیدن است می شود.:
ماشاءاله ارا  ا حیره                             کاسه وکچل پر شیره
برا بوه هوار وخت ذراته                         قالیمه ی کرد یه اخت ژیر پاته
قالی چه قالی دو گل ها بانی               اخت زیر پا براکم دت خان ار  شانی
مور:  زنان لک در مرگ کسان و به گاه دلتنگی ها ،غصه ها و دردهای خود آوازی حزن انگیز همراه با اشعار حماسی غمگینانه ای در مقام موسیقایی خاص که از هزاران سال پیش تا کنون در میان آنها رایج بوده سر می دهند . این اشعار و شیوه خواندن آنها بسیار موثر ودلنشین است وزنان بصورت گروهی هماهنگ وهمنوامی شوند واشعار نغز ودلکشی را که سرایندگان آنها تا کنون نا شناخته مانده ودر طول سالیان دراز بیان کننده آلام ودردها ورنجها وناکامیهای مردمان منطقه بوده با ریتم وموسیقی خاص می خوانند

نگاهی به دو آیین نوروزی: پنجشنبه آخر سال و کاشتن سبزه

صمد امیریان (هفته نامه سیمره): یکی از آیین‌های کهن پیش از نوروز یاد کردن از مردگان است (ایامی که فرَوَهر پاکان برای دیدار کسان خود به زمین می‌آیند) به همین مناسبت بازماندگان به گورستان می‌روند و خوراک می‌برند و به دیگران می‌دهند. در روزهای پنج‌شنبه از جمله‌ی رسم‌ها، تهیه کردن غذا آیینی مذهبی بوده.

پنج‌شنبه‌ی آخر‌سال
یکی از آیین‌های کهن پیش از نوروز یاد کردن از مردگان است (ایامی که فرَوَهر پاکان برای دیدار کسان خود به زمین می‌آیند) به همین مناسبت بازماندگان به گورستان می‌روند و خوراک می‌برند و به دیگران می‌دهند. در روزهای پنج‌شنبه از جمله‌ی رسم‌ها، تهیه کردن غذا آیینی مذهبی بوده.
ابو‌ریحان می‌نویسد:… غذا پختن و بر مزار مردگان بردن در قرن چهارم رسم بوده است، از خوارزم تا فارس: خوارزمیان پنج روز آخر اسفند و پنج روز آخری که در پی آن است و ملحق به این مانند اهالی فارس در روز‌های فروردگان برای ارواح مردگان در گورستان غذا می‌گذارند.
یکی از صورت‌های بر جا مانده‌ی این رسم، در شهر‌ها و روستا‌ها به گورستان رفتن«پنج‌شنبه آخر‌سال» است به ویژه خانواده‌هایی که در طول سال عضوی را از دست داده‌اند. رفتن به زیارت‌گاه‌ها و زیارت اهل قبور در پنج‌شنبه و نیز، روز پیش از نوروز و بامداد نخستین روز سال رسمی عام است.۱

کاشتن سبزه
اسفندماه، ماه پایانی زمستان، هنگام کاشتن دانه و غله است. کاشتن« سبزه عید» به صورت نمادین و شگون، از روزگاران کهن، در همه‌ی خانه‌ها و در بین همه‌ی خانواده‌ها مرسوم است.
در ایران  کهن( بیست‌و‌پنج روز پیش‌از نوروز، در میدان شهر، دوازده ستون از خشت خام بر‌پا می‌شد بر ستونی گندم، بر ستونی جو و به ترتیب برنج، باقلاه کاجیله( کاجیله یا کاجیره گیاهی است که ساقه آن‌ها ۵۰سانتی‌متر است)،ارزن، ذرت، لوبیا، نخود، کنجد، عدس و ماش می‌کاشتند و در ششمین روز فروردین با سرود و ترنم و شادی، این سبزه‌ها را می‌کندند و برای فرخندگی به هر سو می‌پراکندند» و ابو‌ریحان نقل می‌کند که: « این رسم در ایرانیان پایدار ماند که روز نوروز در کنار خانه هفت صنف از از غلات در هفت استوانه بکارند و از روییدن این غلات، به خوبی و بدی زراعت و حاصل سالیانه حدس بزنند» امروز در همه‌ی خانه‌ها رسم است که ده روز یا دو هفته پیش از نوروز، در ظرف‌های کوچک و بزرگ، کاسه، بشقاب، پشت‌کوزه و… دانه هایی چون گندم، عدس، ماش، و… می‌کارند.
موقع «سال تحویل» و روی سفره‌ی «هفت‌سین» بایستی سبزه بگذارند، این سبزه‌ها را خانواده‌ها تا روز سیزده نگه داشته، و این روز زمانی که برای « سیزده‌بدر» از خانه بیرون می‌روند در آب روان می‌اندازند. سفره‌ی هفت ‌سین( عدد هفت که در زمان قدیم مقدس بوده اشاره به هفت  امشاسپندان می‌باشد) رسم و باور کهن است که همه‌ی اعضای خانواده در موقع سال تحویل ( لحظه‌ی ورود خورشید به برج حَمَل) در خانه و کاشانه‌ی خود در کنار سفره‌ی هفت‌سین گرد آیند.در سفره‌ی سفید رنگ هفت‌سین، از جمله‌ هفت روییدنی خوراکی است که با حرف «س» آغاز می‌شود، و نماد و شگونی بر فراوانی روییدنی‌ها و فرآورد‌های کشاورزی است، چون سیب، سبزه، سنجد، سماق، سیر، سرکه، سمنو و مانند این‌ها می‌‌گذارند، افزون برآن، آینه، شمع، ظرفی، شیرینی، ظرفی آب که نارنج در آن است، تخم‌مرغ رنگ کرده، تخم‌مرغی روی آینه ( بازمانده‌ی این باور است که در موقع سال تحویل، تخم‌مرغی را که روی آینه است می‌چرخد) ماهی قرمز، نان، سبزی، گلاب، گل، سنبل، سکه و کتاب دینی نیز زینت‌بخش سفره‌ی هفت‌سین است. این سفره در بیشتر خانه‌ها تا روز سیزده گسترده است۲ در برخی نوشته‌ها از سفره‌ی هفت‌سین« شین» سخن رفته و آن را رسمی کهن‌تر دانسته‌اند، خوان نوروزی هفت« شین» مرکب بوده از شمع، شیرینی، شراب، شیر، شانه زنبور‌عسل با گلاب، چون در اسلام شرب شراب نهی شده هفت« شین» تبدیل به هفت« ‌سین» شده. در ریشه‌یابی واژه‌ی هفت«سین» نظر‌های دیگری چون هفت« چین» ( هفت روییدنی از کشتزار چیده شده) و هفت سینی از فراورده‌های کشاورزی نیز بیان شده است پراکندگی نظرها ممکن است به این سبب باشد که در کتاب‌های و ادبی کهن اشاره‌ای به هفت« سین» نشده و از دوره‌ی قاجاریه است که درباره‌ی باورها و رفتارها و رسم‌های عامیانه‌ی مردم تحقیق و بحث و اظهار‌نظر آغاز شده است.
دکتر مهرداد بهار، در کتاب جستاری چند در فرهنگ ایران در مورد هفت‌سین می‌نویسد: در این باره نگارنده تنها به حدسی متوسل می‌شود که صحت آن با خدا است. نگارنده هفت‌سین را در ارتباط با هفت سیاره می‌داند که سرنوشت بشر در دست آنان شمرده می‌شد و مسلماً هفت سیاره در امر تقدس عدد هفت مؤثر بوده و گمان بر این بود که اگر هرکسی هر هفت را در اختیار داشته باشد، یعنی نظر هر هفت سیاره هر هفت سیاره را به خود جلب کند، خوشبخت خواهد بود.
دکتر بهرام فره‌وشی درباره‌ی هفت‌سین چنین تحقیق نمود:
در روزگار ساسانیان قاب‌های زیبای منقوش و گران‌بهایی از جنس کائولین از چین به ایران آورده می‌شد و یکی از این کالا‌های ارزشمند بازرگانی چین و ایران همین ظرف‌هایی بود که بعدها به نام کشوری که از آن آمده بود نام‌گذاری شد و به نام چینی در ایران رواج یافت و به گویش دیگر به صورت سینی در آیین‌های نوروزی برای چیدن خوان نوروزی از همین ظرف‌های منقش بسیار نفیسی که از چین آورده شده بود استفاده می‌کردند و این ظرف را پر از نقل و قند و شکر و…. می‌کردند و آن‌ها را به عدد هفت امشاسپند بر سر سفره‌ی نوروزی می‌گذاشتند و از این رو خوان نوروزی به نام هفت‌سینی یا هفت قاب نام گرفت و بعدها با حذف یای نسبت به صورت هفت سین درآمد.

پی‌نویس‌ها:
۱- کتاب جستاری چند در فرهنگ ایران، دکتر مهرداد بهار، انتشارات فکر روز
۲- کتاب تاریخ ده هزار ساله‌ی ایران، تالیف عبدالعظیم رضایی.

خود آموز الفبای زبان لکی

خود آموز الفبای زبان لکی
نگارنده: فرزاد  عزیزی کدخدایی
گویش یا زبان لکی  هم گروه گویش های  فیلی ، کرماشانی ،کلهری ، گروسی ،و خانقینی است که درناحیه ی لکستان  شامل غرب لرستان یعنی کوهدشت ، نورآباد،الشتر و چغلوندی(بیران شهر) ، هرسین ، دره شهر ،آبدانان ،صحنه، کنگاور و بخشهای از خرم آباد،نهاوند،بروجرد،ایلام ،کرمانشاه و همدان با آن صحبت می شود .
در این حوزه شاعران بزرگی از قرن ها پیش تا کنون شعر هایی را سروده اند که از آن جمله می توان به ملاپریشان سلسله ای (الشتری) (ق 8) ،ملا منوچهر ، ملاحق علی ، غضنفری،ترکه میر آزادبخت ، حسنوند و  ..... اشاره کرد.  همچنین بیشتر شعر های مذهبی یارسانی ها (اهل حق) نیز به این زبان می باشد.
پهلویانه (فهلویات) که  شعرهایی با شاعر نامشخص می باشند نیز بین مردم این منطقه رایج است که سینه به سینه نقل شده اند  و در مراسم شادی و عزا خوانده می شوند(1)
متاسفانه این گویش  فاقد گونه ی نگارش روشنی می باشد و هر نویسنده ای بنا بر سلیقه ی خود دست به کشف حروفی برای خود نموده است .
 در این مقاله سعی شده با الهام از شیوه ی نگارش کردی  حروف الفبایی برای این گویش تهیه گردد که امید است مورد توجه محققان عزیز قرار بگیرد لازم به ذکر است که این حروف زبان لری و بختیاری را نیز می تواند در بر بگیرد  .اصل اساسی در این شیوه ی نگارش " برابری و یکسانی تلفظ و نوشتن کلمه" می باشد . این حروف به صورت زیر می باشند:
آا ،ب،پ ،ت ، ج ، چ ، ح ، خ ، د ، ر ، ڕ، ز، ژ، س ، ش ، ع ، غ ، ف ، ق ، ک ، گ ، و ، وو ، ۆ ، ل ، ڵ  ، م ، ن ، ه ،هه ،ی،ێ ،ڤ
که در زیر آوا نوشت آنها همراه با مثال هایی  آورده شده است. lak با توجه به جدول بالا می توان نوشت:
1-      در الفبای لکی 8 حرف جدید اضافه شده است که عبارتند از :( ه ، و ،وو ، ۆ ، ێ، ڕ ، ڵ ، ڤ )
2-      در الفبای لکی شش حرف حذف شده است که عبارتند از : (ط ، ث ، ص ، ذ ، ظ ، ض)توجه : به نظر شما  این کلمات چه معنی ایی می دهند ؟  درد ، برد ، لر،کشت ،کرحروف اضافه شده : * درالفبای لکی فتحه ( --َ - ) به صورت  "(ـه ، ه)" نوشته می شود مانند:           له ک (لک) ،  به رد (سنگ) ، خه م (غم) ، فه رزاد (فرزاد)، ڵه‌ ڕ (لاغر)،سه ر(سر) ، ده رد(درد) * درالفبای لکی بجای ضمه ( -- ُ-  ) از "  واو  " بزرگ استفاده می شود مانند:           لور(لر) ، کوشت (کشت) ، گومان (گمان) ، گوراز (گراز) ،مونگ (ماه) ، سور(لغزنده)،دوڕد (کار بد)* در الفبای لکی برای کسره نمادی در نظر گرفته نشده است بنابراین هر کلمه ی بدون نماد ، کسره     می تواند باشدمانند:کڕ (نشانه) ، ڵڕ(گیجی)، کشت (کشت و کار) ، برد(بردن)، هاتن(آمدن) ، بن (ته)* در الفبای لکی بجای (او) از"   وو  " استفاده می شود مانند:        دروو (دروغ) ، دوو (دوغ) ، نوو (نو) * در الفبای لکی  حرف ویژه ای وجود دارد که معادل آن در فرانسوی و آلمانی نیز پیدا می شود U,O  که در لکی به صورت   "  و  "   با دو نقطه روی آن نوشته می شود مانند:      رؤین (روغن ) ، شؤی (شوهر) ، خؤیه (خواهر)* در الفبای لکی دو < ی> وجود دارد یکی مانند فارسی می باشد و دیگری  یای کم صدا ست که معادل دو کسره است و به صورت "   ێ  " معمولی است اما یک 7 کوچولو بالای آن است  یُِِ ، یِّا  مانند:         شێر(شیر درنده) ، اێسه (حالا) ، لێو (لب)، * در الفبای لکی دو < ر> وجود دارد که یکی معادل فارسی می باشد ودر دیگری  زبان آن را مشدد و با لرزش تلفظ می کند که به صورت"      ڕ    " معمولی با یک 7 کوچلو در زیرش نوشته می شود مانند:         پڕ (پر) ، چڕین (آوازخواندن) ، کوڕ (پسر ) ، اڕا (برای) ، هه ڕه (اره)* درالفبای لکی  دو نوع ل وجود دارد که نوع اول مانند فارسی می باشد مانند  مه ل( پرنده) ، مل (گردن)، که ل (شکاف)  اما در نوع دوم زبان سنگین و غلطان تلفظ می شود و به صورت"     ڵ     " معمولی با یک 7 کوچک در بالایش نوشته می شود مانند:  کوڵ (کوتاه) ، گوڵ (گل) ، دڵ (دل) ، که ڵ (گوزن)  * در لکی حرفی بین < ف > و < و > وجود دارد که مانند V لاتین تلفظ می شود و در لکی به صورت ق سه نقطه    "   ڤ  "  نوشته می شود ، صدای این حرف شبیه صدای وزیدن باد است مانند:      هه ڤده (هفده) ، گه ڤوه (گبه ، فرش)، گڤه ( صدای وزش باد) ، گڤن ( موی مجعد ،نوعی گیاه) پرسش:چه دلیلی برای حروف اضافه شده وجود دارد؟   چنانچه به خط های  باستانی مانند خط میخی ، اوستایی ، یونانی  ، هندی و چینی و خط های جدید لاتین و . . .  نگاهی بیاندازیم در هیچ کدام از این حروف فتحه و ضمه و کسره جز حروف فرعی نمی باشند بلکه مانند سایر حروف و در کنار آنها هستند اما در خط عربی به علت تنوع تلفظ وزیاد شدن حروف مجبور شده اند که که آنها را به صورت فرعی بنویسند که اکنون  در عمل نوشته نمی شوند در فارسی به علت افزایش 4 حرف اوضاع   بدتر شده است  بطوریکه حروف 32 تاگردیده  اما هنوز   مشکل نوشتاری وجود دارد و ماها بیشتر کلمه ها را در ذهنمان حفظ کرده ایم و اگر کلمه ای را قبلا ندیده باشیم ممکن است در نخستین بار نوشتش دچار مشکل شویم ، در مورد سایر حروف نیز بایدگفت این از قوت های گویش لکی می باشد که دارای تلفظ های بیشتر ی نسبت به فارسی می باشد مانند شێر و شیر ، هر چند در زبان فارسی باستانی این تنوع تلفظ وجود داشته است.   پرسشچه دلیلی برای حروف حذف شده وجود دارد؟گفتیم در این شیوه ی نگارش  اصل برتلفظ می باشد بنابراین حروف ( ط ، ص ،ث ، ض، ذ ،ظ ) در تلفظ لکی و حتی فارسی هیچ تفاوتی با حرف های ( ت ، س  ، ز ) ندارند  در صورتی که در زبان عربی این گونه نمی باشد و تفاوت تلفظ مثلا بین ث و س و ص  بسیار مشهود است  ، همین امر باعث گردیده که قران خواندن فارسی زبان ها( در سطح اماتوری) با اشتباه همراه باشد و قران را با تلفظ صحیح آن نخوانند بلکه با همان تلفظ فارسی آن را بخوانند در صورتی که در زبان عربی با تغییر تلفظ معنی هم تغییر می یابد.   تغییراتی در سالهای اخیر در مورد کلمات  طهران = تهران ، طهمورث = تهمورس ، اطاق = اتاق و . .   در زبان فارسی صورت گرفته است خود معید این ادعاست ، استفاده از این کلمات جز سخت تر کردن نوشتار واملا هیچ کاربرد دیگری ندارد برای مثال در خط فارسی کنونی واژه ی استیضاح را به 96 شکل می توان نوشت و خواند  زیرا در برابرواج  S سه حرف(ث،س،ص) ودربرابر Tدوحرف (ت ،ط) و در برابرZ  جهار حرف (ض،ظ،ذ ،ز)    وجود دارد و ح وإ،ع وهـ نیز مانند هم هستند، بنابراین  (2*3*2*4*2=96)به عبارتی ما شیوه ی نوشتار بیشتر این کلمات را به ذهنمان سپرده ایم  که این خود به عنوان مشکلی برای گسترش زبان فارسی در آمده است  زیرا فاقد قانون و قرارداد خاصی است  صحت این گفته را می توانید ازفارسی اموزان خارجی پرس و جو نمایید.
به چند نمونه ی دیگر توجه نمایید:تناب ( طناب ) ، سه تل (سطل) ، سانیه (ثانیه) ، سروه ت (ثروت) ، سابوون (صابون)حالا مپرسم معنی این کلمه لکی که به خط فارسی نوشته شده یعنی چه ؟پل ؟برای فهم درست معنی این کلمه باید حتما به جمله نگاه کرد  اما اگر به خط لکی آن را بنویسیم داریم:په ڵ (شاخه درخت)پڵ ( غلتیدن)پول ( پل راه)په ل ( دامنه کوه )بنابرین به راحتی خواننده با نوشته ارتباط برقرار می کند و احتیاجی به جمله نیست ، شاید پرسیده شود از فتحه و ضمه استفاده می کنیم مثلا پُل  اما چنانچه در بالا آورده شد چون فتحه و کسره جزء حروف فرعی می باشند در عمل نوشته نمی شوند و اگر هم نوشته شوند شاید حمل بر نوسواد بودن فرد باشد بنابراین با یک تغییر کوچک اما اساسی خواندن راحت تر و سواد آموزی راحت تر گردیده است.  
منابع:
  1)- فهلویات ( پهلویات )           عسکری عالم ، 1383  

سال نامه ی لکی

سالنامه لکی12 ماه 30روزه و 5 روز اضافی به دنبال ماه دوازده هم دارد که آن را "پنج شوه پنجه" می نامند .
این گاهنامه با تلاش و تحقیق از تیره های مختلف لک زبان استان های لر ستان، کرمانشاه وایلام و سایتهای  اینترنتی همچون سایت لکستان www.lakistan.com   و همچنین وبگاه مردمان قوم لک www.lakistan.persianblog.ir توسط موسسه رایانه ای پارسیان فر نوراباد لرستان گرد اوری شده است.
 این داشته ها در حال فراموشی است و من خود را لک زبان می نامم .
  5 روز اول فرودین را لکها  پنج شوه پنجه  می نامیم

پنجه (گل گله جاران )
30
فروردین
موریان      یا     میریان
30
اردیبهشت
گا کر
30
خرداد
گرمه    یا   آگرانی
30
تیر
مردال     یا     مردار
30
مرداد
ماله ژیر
30
شهریور
ماله ژیردوماینه  یا ماله ژیر نامن
30
مهر
تویل تکن
30
آبان
مانگ سی
30
آذر
نوروز
30
دی
خاکه لیه
30
بهمن
مانگ عید
30
اسفند

زبان لکی متفاوت با لری است

نوشتار زیر به روشنی نشان می دهد که زبان لکی کاملا متفاوت با لری بوده و شباهت های فراوانی با برخی زیانهای کردی از جمله کلهری، زازایی، سورانی، کرمانجی و ... دارد.
در سال های اخیر عده ای که اصولا زبان شناس نبوده اند همچون حمید ایزدپناه (محقق لرستانی)، لکی را لری نامیده اند. هر چند که آقای ایزدپناه در مقدمه چاپ جدید کتاب ""فرهنگ لکی""، نظر قبلیش را پس گرفته او زبان لکی را متفاوت با لهجه لری دانسته است به هر حال در زیر دلایلی مبنی بر عدم اعتبار نظر پیشین وی آورده شده است. استاد ایزدپناه که خدمات ارزنده ای به فرهنگ مردمان لکستان داشته است در چاپ جدید کتابش به درستی فهمیده است که لکى زبانى است از شاخه شمال غربى در حالی که لرى از گویش هاى جنوب غربى است.

١- ایزدپناه به دلایلی چند دیدگاه نادرستی نسبت به قوم لک دارد .
٢- در این کتاب ایشان فقط لک های لرستان را مورد بررسی قرار داده و بیشتر مطالب ایشان پایه و اساس علمی ندارد زیرا لک ها تنها به الشتر، کوهدشت، ونورآباد ختم نمی شوند.هرسین و کنگاور دره شهر کلار دشت و بخشی از کرمانشا ه ایلام آبدانان وچغلوند ی را از قلم انداختن کار درستی نبوده که ایشان انجام داده است.
در ادامه توجه بینندگان گرامی را به مقایسه ای بین برخی ویژگی های زبان شناسی لکی و گویش های همسایه آن پرداخته می شود. تفاوت زبان لکی با لری پس از خواندن نوشتار زیر کاملا هویدا است.
  • ساختار و واژگان در تقسیم بندی زبان ها نقش مهمی ایفا می کنند.
فارسی: آب خوردم/ لری: آو هه ردم / کلهری: آو خواردم / لکی: آوم هوارد / سورانی: آوم خوارد
فارسی: خودم/ لری: خوم/ کلهری: خوه م/ لکی: وژم/ سورانی: خوم/ هورامی: ویم
فارسی: رفتم/ لری: ره تم/ کلهری: چم/ لکی: چم/ سورانی: چو م، رویشتم
فارسی: چشم/ لری: چه ش/ کلهری: چاو/ لکی: چه م/ سورانی: چاو/ هورامی: چه م/
فارسی: آمدم/ لری: اومام/ کلهری: هاتم/ لکی: هه تم/ سورانی: هاتم
فارسی: خواستن/ لری: هاستن/ کلهری: خوازین/ لکی: گستن/ سورانی: ویستن
فارسی: می کنم/ لری: می کم/ کلهری: که م (ئه که م )/ لکی: مه که م/ سورانی: ده که م/ هورامی: مه که رو
فارسی: اینجا/ لری: ایچه/ کلهری: ئیره/ لکی: ئیره/ سورانی: ئیره
فارسی: انداختن/ لری: انداختن/ کلهری:خستن/ لکی: ئا یشتن/ سورانی:هاویشتن
فارسی:لازم داشتن / لری:لازم بین / کلهری:لازم بین/ لکی:ئه ژ گره ک بین/ سورانی:له گره ک بوون
فارسی:آمده بودم/ لری:اومایه بیم/ کلهری:هاتویم/ لکی:هه تویم/ سورانی:ها ته بووم
فارسی:آمده ام/ لری:اومامه / کلهری:هاتومه / لکی:هه تمه/ سورانی:ها توومه
فارسی:زیاد/ لری:زیاد/ کلهری:فره/ لکی:فره/ سورانی:زور/ کورما نجی: پر/ هورامی: فره
فارسی:داماد/ لری:دوما/ کلهری:زاوا/ لکی:زوما/ سورانی:زاوا
فارسی:افتادن/ لری:افتاین/ کلهری:که فتن/ لکی:که تن/ سورانی:که وتن
فارسی: رهگذر/ لری: ره گوزه ر/ کلهری: ریویار/ لکی: ریویار/ سورانی: ریگوار
فارسی: اتاق/ لری: اتاق/ کلهری: دی/ لکی: دی/ سورانی: دی
فارسی: خانه/ لری: هونه/ کلهری: مال/ لکی: مال/ سورانی: مال، خانو
فارسی: با/ لری وا/ کلهری: گه رد/ لکی: گه رد/ سورانی: گه ل
فارسی: بچه/ لری: به چه/ کلهری: منال/ لکی: آیل/ سورانی: مندال/ کورمانجی: زارووک
فارسی: کلیه/ لری: گورداله/ کلهری: گورداله/ لکی: گورداله/ سورانی: گورداله/ کورمانجی: گورداله
فارسی: سهم/ لری: سه م/ کلهری: به ش/ لکی: به ش/ سورانی: به ش
فارسی: نمک/ لری: نمک/ کلهری: نمک/ لکی: خووا/ سورانی: خووا/ کورمانجی: خووا
فارسی: چیز/ لری: چی/ کلهری: چیشت/ لکی: چی/ سورانی: چت
فارسی: روز/ لری: روز/ کلهری: روژ/ لکی: روژ/ سورانی: روژ/ کورمانجی:روژ
فارسی: خوش/ لری: خوش/ کلهری: خوه ش/ لکی: خوه ش/ سورانی: خوه ش/ کورمانجی:به ش/ هورامی: ووه ش
فارسی: ما/ لری:ئیما/ کلهری: ئیمه/ لکی: ئیمه/ سورانی: ئیمه
فارسی: شما/ لری: شما/ کلهری:ئیوه/ لکی: هومه/ سورانی: ئیوه/ کورمانجی: هون/ هورامی: شمه
فارسی: زن / لری:زه ن، زینه / کلهری: ژن / لکی:ژه ن / سورانی: ژن

اشعار لکی از زنده یاد اسماعیل ططری

زنده یاد اسماعیل ططری چهره سیاسی قوم لک و لکستان، کتابی تحت عنوان «گلزار بهشت » دارد که جدا از مقدمه و چند شعر کوتاه احساسی ، بار حماسی بر دوش می کشد . این اثر که بیش از هر چیز دیگر بر محور « لک» می گردد ،‌به شرح جنگهای کریم خان زند از پادشاهان لک ایران  می پردازد .
سراینده به شدت شیفته و هواخواه این شخصیت تاریخی بود چرا که کریم خان زند نیز لک بود. این چهره سیاسی قوم لک، حتی در بعضی از تریبوها با نهایت شور وعشق از کریم خان سخن ها می گفت.


لشکر آراستن کریم خان به جنگ کشور عراق و عثمانی بنام خدای جهان آفرین
گیان فدا بکیم ، پی خاک و پی دین
گیان پی چیشن ایرانی خوار بو
خورد و خوراکم چوین ژهر مار بو
دان و طبل ، جنگ پری حاضر باش
توپل آماده پی حمله بغداش
دیتان آماده و جنگ و حمله کن
هیچ باک نکینان و سپای دشمن
بنام خدای هفت سما و نه طاق
یی حمله سنگین بکیم و عراق
شهر بصره بگرن بغداد باقین
هم عثمانی هس هم عراقین
چوینای مریضم ناتوان کارم
هشتاد و چن سال من عمر دارم
اگر خداوند شفا کی عاجل
نجات پیدا کم من وی ژان دل
چوین جار جاران سوار بوم ژ اسب
رو کم و دشمن چوین آذر گشسب
هم والی بغداد هم شای عثمانی
و دم تیغم هر دگ کم فانی
طاق کسری بکم پای تخت زمسانی
و امید ذات خدای سبحانی
صادق خان برام دلاور نامی
فرمانده سپام قوشن تمامی
تمام سرداران گوش و فرمانی
هیچ وقت نشکنین عهد و پیمانی
چوینای کاروانه هم دلاور
هم مهربانه هم جنگ آور
ژ پایان سخن شیر نام آور
سرداران نعره کیشان وجگر
واتن ای امیر سردار ایران
فدای نامت بایم تمام دلیران
ایمه تمامن گیان و فداتیم
دینی قربانی سرگرد راتیم
دان و طبل چنگ خروشیا سپاه
سوار بین و زین شیران کینه خواه

حمله صادق خان به کشور عراق و گرفتن بصره و شکست عثمانی
کریم خان واتش سردار صادق خان
شهر بصره باید بو وجز ایران
صادق خان واتش بنده فرمانم
گیانم و فدای وکیل ایرانم
صبح سحر خیزان دان و طبل جنگ
توپل آماده دس دان و تفنگ
روژان ژراه بین شوان استراحت
تا رسین و مرز نکردن راحت
بعد ژچن روژی آماده جنگ بین
توپل آماده دس و تفنگ بین
عرب و ترکان هر دگ بین و یک
یک طرف ایران و فرمانده لک
فرمان صادر کرد شیر نام آور
توپل آگرکن تفنگچی اووَر
بی ورستا خیزچون روژ محشر
نه مانگ پیدا بی نه ستاره و خور
چن شبانه روژ جنگ پی در پی
خوین جاری بی چوین دریای بی پی
صادق خان خوریاوینی شیرنر
واتش سرداران بادین و بافر
دس راس شکیایه دس چپ هیچ نین
دس راس لشکر عثمانی نین
دس چپ عراقن سپاه ش هیچ نین
تمام سپاه شان تارومار بین
چوین ایمه بر حق دان باطلن
هم غارتگرن همیشر قاتلن
فرمان صادر کرد بیَن و طبل و کوس
چوین جنگ هماون و فرمانده طوس
دان و طبل کوس طبل بشارت
سپای دشمن کل بکن غارت
عرب و ترکان روی نیان و گریز
صادق خان واتش دست دن تیغ تیز
هرکس اسیر بی و زنجیز بنکن
هر کس جنگجو بی گردن قلم کن
چن نوسرداران عرب و ترکان
و اسیر بردن پای تخت ایران ...

تاریخ زبان لکی

بهروز بازوند: باید در نظر داشت که وقتی از مردن یا از بین رفتن زبانی گفته می شود مقصود این است که آن زبان گویشوری ندارد. بر جای ماندن آثار مکتوب یک زبان دال بر زنده بودن آن  نیست. برخی زبانشناسان معتقدند زبان کردی بازمانده ی زبان مادی است اما این مدعا دقیق و مستند نیست و در آن تشکیک وجود دارد، زیرا آثاری از زبان مادی وجود ندارد که بتوان بدانها استناد کرد و رابطه ای قاعده مندی بین آنها و کردی  پیدا کرد.

 زبانهای هند و ایرانی نیز در خانواده بزرگتری قرار می گیرند که هند و اروپایی نامیده می شود. در به کار گیری اصطلاح زبانهای ایرانیدو نکته را می بایست در نظر گرفت: نخست این که زبانهایی در سرزمین ایران رایج هستند که رابطه ی خویشاوندی با زبان هایی ایرانی ندارند مانند ترکی و عربی که در بخش هایی از ایران رایج هستند، و در زمره ی خانواده ی زبان های ایرانی قرار نمی گیرند دوم زبان هایی که در خارج از مرز های جغرافیایی ایران رایج هستند و در زمره ی این خانواده قرار می گیرند: مانند زبان ها و گویش هایی که  که در افغانستان و تاجیکستان رایج هستند. هم چنین می بایست در نظر داشت که در بررسی زبانها و گویشهای ایرانی  از زبانهایی مانند فارسی باستان، فارسی میانه، زبان مادی و غیره نام برده می شودکه امروزه  گویشوری ندارند و زبانهای مرده محسوب می شوند.
     زبانهای ایرانی را از نظر تاریخی به سه دوره تقسیم می کنند: دور ه ی زبانهای باستان، دوره میانه و دوره ی نو. در دوره ی باستان زبانهای اوستایی، سکایی، فارسی باستان و مادی رایج بوده است. این چهار زبان منشعب از زبان ایرانی باستان هستند که زبانی فرضی است و هیچ اثری از آن باقی نمانده است. از فارسی باستان سنگوشته های هم چون بیستون و آثاری در تخت جمشید و نقش رستم بر جای مانده است.از زبان مادی آثار بسیار کمی بر جای مانده است تنها برخی از واژه های آن در دیگر زبانها استخراج شده است. از زبان سکایی باستان نیزآثاری بر جای نمانده است.تنها اثر بازمانده از زبان اوستایی کتاب اوستا است. زبان اوستایی به دوره ی میانه رسیده است اما در دوره ی نو از بین رفته است. به همین دلیل نمی توان زبان لکی را با زبان اوستایی مرتبط دانست.گرچه از این گفته به این معنی نیست که این زبانها اشتراکاتی ندارند. همانطور که پیشتر گفته شد همه ی این زبان ها در یک خانواده ی زبانی قرار می گیرند و ناگزیر در واژگان و ساخت آن ها و نظام آوایی آنهاشباهت هایی وجود دارد.
     باید در نظر داشت که وقتی از مردن یا از بین رفتن زبانی گفته می شود مقصود این است که آن زبان گویشوری ندارد. بر جای ماندن آثار مکتوب یک زبان دال بر زنده بودن آن  نیست. برخی زبانشناسان معتقدند زبان کردی بازمانده ی زبان مادی است اما این مدعا دقیق و مستند نیست و در آن تشکیک وجود دارد، زیرا آثاری از زبان مادی وجود ندارد که بتوان بدانها استناد کرد و رابطه ای قاعده مندی بین آنها و کردی  پیدا کرد.
     فارسی باستان تنها زبانی است که به دوره ی میانه و نو  رسیده است. زبانها و گویش هایی کنونی ایرانی از جمله لکی را منشعب از فارسی میانه می دانند که در دوره ی میانه از تحول فارسی باستان به وجود آمده است. فارسی میانه به دو دسته ی شرقی و غربی تقسیم می شود. هم چنین  فارسی میانه ی غربی  به دو دسته تقسیم می شود: فارسی میانه جنوب غربی (پهلوی پارسیک) و فارسی میانه شمال غربی (پهلوی پارتی ). اصطلاح "زبان پهلوی" اصطلاحی بحث بر انگیز است زیرا این نام گاه به معنی زبان پارتی و گاه در معنی فارسی میانه اعم از فارسی میانه شمال غربی و جنوب غربی  به کار رفته است.  واژه ی پهلوی به معنی پهلوان از آنجا بر این زبان اطلاق شده است که اشکانیان  یا پارت ها آیین جوانمردی و پهلوانی را در  جامعه ترویج می دادند.در سنگوشته های نخستین شاهان ساسانی این دو زبان در کنار هم به کار رفته است. هم چنین واژه ی  پهلوی را می توان بر گرفته از واژه ی "پهله" به معنای بخشی از بلندی های زاگرس نیزدانست.  برخی معتقدند که واژه ی فیلی که به گو نه ای از کردی رایج در مناطق جنوبی تر اطلاق می شود "کردی فیلی" بر گرفته از این واژه(پهله) است. فارسی پارسیک یا همان دری در زمان ساسانیان زبان رسمی و اداری ایران شده است.  لفظ دری به معنی دربار نیز از آنجا رایج شده است که این زبان در دربار شاهان به کار می رفته است. پس از استیلای ساسانیان بر مناطق شمالی تر و گسیل حاکمان و سرداران سپاه به مناطق مختلف رفته رفته زبان پهلوی کنار زده می شود و فارسی دری جایگاه گسترده تری می یابد .
در سنگنوشته های اواخر ساسانی تنها پهلوی پارسیک نوشته شده است. پس از استیلای اعراب بر ایران و اقتباس الفبای عربی جهت کتابت آثار ادبی ایرانیان  این زبان جنوبی تر یا قوم پارس است که رسمی تر و فراگیر تر می شود.  شاعران و ادیبان از آن پس آثار خود را با این زبان به کتابت در می آورند. زبان پهلوی هم چنان در میان مردم به کار گرفته می شده است،از آن پس  اما گونه ی نوشتاری منسجمی ندارد.
 به همین دلیل است که در مواردی که برخی از شاعران به گویش های محلی خود(پهلوی شمالی یا پارتی) شعر می سرودند به اشعار آنها پهلویات یا فهلویات گفته می شد. بارها این لفظ را در اطلاق به اشعاری مانند "چل سرو" و دیگر اشعار محلی شنیده ایم. اشعار بابا طاهردر این دسته قرار می گیرد. در بررسی زبانشناختی فارسی میانه شمالی و جنوبی به نکاتی در ساخت زبانی و شیوه ی تلفظ واژه ها دقت می شود. عموما زبانها یا گویش هایی که واج "ذ" در آنها به کار رفته است را در گروه شمالی قرار می دهند. مانند دو واژه ی "ذانستن" و "ذوما" که  در مقابل دانستن و داماد در زبانهای جنوبی تر.دلایل و استنادات فراوان دیگری نیز وجود دارد که لکی را با شاخه ی شمالی زبانهای  ایرانی دوره ی میانه مرتبط می سازد.مثلا قابلیت انتقال شناسه ی فعل به پس از مفعول در جملاتی مانند: "کتاوم آورد". در این ساخت "م" شناسه ی فعل است که به مفعول "کتاو" اضافه شده است. این ساخت در زبانشناسی "ارگاتیو" نامیده می شود .در زبانهای دوره ی میانه و باستان کاربرد فراوان داشته است. درزبانهای شمال غربی، مانند لکی و برخی از گونه های کردی این ساخت هم چنان کاربرد دارد.گرچه برخی از اندیشمندان با تساهل لکی را با لری مرتبط دانسته اند امروزه با تحقیقات فراوانی که در باره ی فارسی میانه(پهلوی پارسیک و پهلوی پارتی) صورت گرفته وجوه تمایز آنها روشن شده است.با دقت در این تحقیقات روشن می شود نیای زبان لکی پهلوی پارتی است و اگر برخی لک ها را با تساهل یا هر دلیل دیگری لر محسوب داشته اند تنها به دلیل قرابت جغرافیایی و فرهنگی آنهاست و گرنه از نظر زبانی و خانواده های زبانی لکی با لری قرابت چندانی ندارد. البته همانطور که پیشتر نیز گفته شد شباهت زبانهای ایرانی ناگزیر است ودر این گونه موارد می بایست به تمایزات نگریسته شود.
منابع:
1-تاریخ زبان فارسی . دکتر محسن ابواقاسمی
2-تاریخ زبان فارسی. دکتر پرویز ناتل خانلری
3-تاریخ زبان فارسی. دکتر مهری باقری
4-شکل گیری زبان فارسی. ژیلبرت لازار. ترجمه ی مهستی بحرینی
5-مجله ی زبانشناسی شماره اول سال 1382
6-واجشناسی تاریخی زبان فارسی. دکتر مهری باقری

رابطه زبان لکی با اسطوره [ردیابی آیین زردشتی در زبان لکی]

در هر ملتی اسطوره هایی هستند که چون دین نمی‌توان آن‌ها را از بافت تاریخی جدا ساخت. اسطوره‌ها حکایت‌هایی از انسان و زندگی انسان هستند که همیشه لازم نیست با واقعیت بیرونی جور درآیند، آن‌چه مهم است نه صحت تاریخی آن‌ها بلکه مفهومی است که برای معتقدان به آن‌ها در بردارند

اسطوره روایت تفکر انسان درباره‌ی هستی و قالب تثبیت شده‌ای است که آدمی می‌کوشد در آن شناخت خود از هستی را بیان دارد. اسطوره‌ها می‌توانند مانند منشورهایی باشند که انسان بر طبق آن‌ها زندگی می‌کند و توجیهی منطقی برای جامعه می‌یابد. مشکل تفسیر اسطوره‌ها امروزه آن است که نمادهای به کار گرفته شده در آن‌ها برای مردمان غریب می‌نمایند و در نتیجه بینش عمیقی که در ورای نمادها هست در پرده‌ی غفلت می‌ماند و خوانندگان به جای غور در موضوع نماد، در خود نماد حیرت می‌کنند و در همان رویه و سطح خارجی اسطوره باقی می‌مانند.
در این نوشتار چند نمونه از این اساطیر و خدایان ایران باستان که در زبان و فرهنگ لکی می‌توان ردپایی از آن‌ها یافت، شناخته خواهندشد.چونان خدای باد، خدای باران، خدای گرما و… “ثوین، رپیثوین، سرور گرمای نیم روز”

“ثوین”(sowin)
“ثوین”(sowin)، “ثوین بِردِن”، “ثوین جِمین” کلمه و جمله‌هایی هستند که در فصل تابستان در نیم روزهای گرم بسامد تکرار بالایی دارند، آنان که اندکی از ته مانده‌ی کلمات اصیل لکی را در حافظه‌ی لغات خود دارند و هنوز عطر روستایی بودن را به “ادکلن شهر” نیالوده‌اند و در شمار اهالی ده به حساب می‌آیند، به حتم معنی جملاتی را که با کلمه‌ی “ثوین” ساخته می‌شود، می‌دانند.
“ثوین” در زبان لکی به معنای گرما، شدت گرما، اوج نیم روز، ظهر تابستان، و با کلمات “جرّ گرما” و “طوق گرما” همراه است. اگر بخواهند کسی را از رفتن به جلوی گرمای شدید خاصه در وسط روز منع کنند جمله‌ی “ثوینته موری” را به معنای “ثوین تو را می‌برد” به کار می‌برند. اگر خطر ثوین بردن رفع شده باشد و روز از نیمه گذشته باشد و خورشید در سراشیب غروب قرار گیرد، و از شدت گرمای آن کاسته شود، به طوری که خطر گرمازدگی منتفی باشد از جمله: “ثوین جمِ گِرت” (sowin gem gert) به مفهوم رفع خطر گرما و به معنای “ثوین حرکت کرد” استفاده می‌شود.
ثوین چیست که چیزی را می‌برد؟ ثوین چگونه می‌برد؟ ثوین به کجا می‌برد؟ ثوین چگونه حرکت می‌کند؟ این پرسش‌ها و نمونه‌هایی از این دست، سؤالاتی بوده که در ذهن سال‌های دور من هنگام شنیدن جملات مربوط به ثوین می‌نشسته است و به یقین در ذهن خوانندگان این نوشته نیز نشسته است.
هرچند همه‌ی ما از سر احساس و حسی ملی و عقده‌های تاریخی هرجا سخن از لهجه و زبان به میان می‌آید لکی را زبان می‌دانیم و بر این علم ناخوانده اصرار می‌ورزیم و حقارت لهجه بودن را برنمی‌تابیم و مثل بسیاری امور دیگر تنها فربهی رگ گردن و سرخی گونه را حجت موجه خود می‌دانیم! اما درست آن است که هنوز تحقیقی مستند به دلایل علمی و با تکیه بر اصول زبان‌شناسی و مستندات تاریخی و ریشه‌یابی کلمات و … به انجام نرسیده است که فرضیه‌ی زبان بودن لکی را به اثبات برساند و اگر چنین خدمت بزرگی از کسی برآید ملتی مرده را حیات بخشیده است. بی‌شک اگر بتوان ردپای زبان لکی را در تاریخ گذشته‌ی ایران یافت و در جان اساطیر ایرانی خونی از کلمات لکی را جریان داد یکی از سرشاخه‌های این رودخانه‌ی خروشان را شناخته‌ایم.
اسطوره‌ها انتهای تاریخ کور و باستان‌شناسی خاموشند. هرجا این دو از بیان فرو مانند سخن اسطوره آغاز می‌شود. اسطوره‌ها فرهنگ آدمیان را از لایه‌های تاریک زمان بیرون می‌کشند و در هاله‌ای از غبار خیال گرگ و میش تصور و وهم‌اندیشه نشان می‌دهند.

اساطیر، تارهای تنیده در بافت تاریخی
از توضیحات بالا نتیجه گرفته می‌شود که:
الف: ثوین با گرما ارتباط دارد.
ب:ثوین در نیم‌روز (ظهر تابستان) کاربرد دارد.
پ: ثوین قدرت “بردن” دارد.
ت: ثوین حرکت می‌کند.
بدیهی‌ترین نتیجه از مقدمات فوق این است که ثوین چیزی فراتر از گرماست، قدرت و قوتی دارد که می‌تواند به حرکت درآید، از موضعی خارج شود، به مکانی مراجعت نماید و نیرویی دارد که به او توان متحرک بودن داده‌است و حتی قدرت غلبه بر انسان را دارد. به طوری که انسان از ترس او باید در سایبانی پناه گیرد تا از چشم او که در اوج ایستاده در امان باشد و از گزندش برهد. اگر همه این موارد را با هم جمع ببندیم می‌توانیم بگویم: ثوین یک موجود زنده است زیرا از خصوصیات موجودات زنده یعنی حرکت کردن و قدرت برخوردار است و حتی توان ربایندگی دارد.
سؤال این است که آیا ثوین یک الهه، خدا یا اسطوره نیست؟ آیا قداست نور و خاصه خورشید و کاربرد کلمه در نیم‌روز و ارتباط آن با گرمازدگی انسان، ثوین می‌تواند یک خدا یا اسطوره در اندیشه‌ی مردمان قدیم بوده‌باشد؟ آیا آن‌جا که دلیل علمی امور بدان سان پوشیده می‌ماند و پرده حقیقت به انگشت علم شکافته نمی‌شود و دلیلی برای هلاکت یا رنج عطشان انسان در گرمای نیم روز تابستان اقامه نمی‌شود، پای خدایان را به میان کشیدن لازم نمی‌آید؟ آیا می‌توان در متون قدیم ایرانی ردپایی از ثوین یافت؟ و پلی بین اعتقادات آن روز و جملات ساخته شده امروز با کلمه‌ی “ثوین”برقرار ساخت؟
پاسخ پرسش بالا مثبت است. ”رَپیثُوین”(Rapithwin) یکی از اساطیر ایران باستان است. رَپیثُوین سرور گرمای نیم‌روز و سرور ماه‌های تابستان و لازمه‌ی باروری و سود بخشی تیشتر (اسطوره‌ی باران) است. به اعتقاد ایرانیان باستان خورشید پیش از ورود شر در جایگاه رَپیثُوین در بالای جهان بی‌حرکت ایستاده بود. به عقیده‌ی زردشتیان اهورامزدا در زمانی از روز که متعلق به رَپیثُوین است قربانی کرد و از آن آفرینش به وجود آمد. رستاخیز و پایان جهان نیز در زمان رَپیثُوین به وقوع می‌انجامد. حتی علت گرم بودن آب‌های زیرزمینی در فصل زمستان نیز به رَپیثُوین مربوط می‌شود، هر وقت دیو زمستان به جهان هجوم می‌آورد رَپیثُوین در زیرزمین پناه می‌گیرد و آب‌های زیرزمین را گرم نگه می‌دارد تا گیاهان و درختان نمیرند و بازگشت دوباره‌ی بهار نشان پیروزی خیر است آن زمان اوشیدرِ منجی (گسترش دهنده‌ی رستگاری) به سی سالگی می‌رسد. خورشید ده روز یکسره در میان آسمان در هنگام ظهر یعنی رَپیثُوین می‌ایستد و الهام دینی را که زردشت آورده بود باز می‌آورد و وضعی چون بهشت به جهان باز می‌گردد. حتی جشنی به نام جشن رَپیثُوین وجود داشته است و آن بخشی از جشن نوروز بوده‌است و آمدن رَپیثُوین به زمین زمان شادی و امید به رستاخیز است. نمادی است از پیروزی نهایی آفرینشی نیک.
به احتمال زیاد ثوین از کلمه‌ی رَپیثُوین و کوتاه شده‌ی آن است. کارکرد هر دو واژه به تقریب یک‌سان است و هر دو به گرمای نیم روز تابستان و جایگاه خورشید و بالای آسمان و میانه روز مربوطند و با فرض اسطوره بودن و خدا بودن ثوین است که می‌توان صفت‌ها و کارکردهای قبلی در مورد او را صادق دانست و مفهوم “ثوین‌بِردن”(sowin-berden) و “ثوین جِمین”(sowin gemin) را باز یافت. او خدایی است که می‌تواند چیزی را ببرد و به حرکت درآورد در نیم روز بالای آسمان است و چون حاکم مقتدری در تخت سلطانی خود ایستاده است اما شامگاهان از مکان خود حرکت می‌کند و رعایای زیر نظرش دور از چشم‌های نافذش شهامت گشتن و گردیدن را می‌یابند. در این زمان است که کودکان روستا ترسشان از ثوین به قلت می‌رسد و فرصتی برای بازی کردن می‌یابند. این قلم هیچ گاه تصویر ترس‌آلود و وحشتناکی که زمان کودکی از ثوین در ذهن داشته است فراموش نمی‌کند.
جملات و واژگان ادا شده و حرکات با حالات به نمایش درآمده همه بیانگر حالتی بود که در ما بچه‌ها ترس از نیم روز گرم تابستان را قوّت می‌بخشید و ثوین به عنوان دیوی که می‌تواند در گرمای تابستان کودکان را برباید و آنان را بیمار کند و اغلب دچار سردردهای مزمن و وحشتناک کند و به کام مرگ بفرستد، تصویر و تصور می‌شد.
آیا همه‌ی این صورت‌های ناقص، محو و در پاره‌ای جاها همراه با حذف و اضافه از آن اسطوره‌ی قدیمی رَپیثُوین، سرور گرمای نیم روز نیست که هنوز ردی از آن در فرهنگ لکی موجود است اما ما ریشه‌ی اصلی آن را فراموش کرده‌ایم؟
آنان که در ریشه‌یابی کلمات زبان لکی کار می‌کنند بدون شک باید چشمی درشت به اسطوره‌ها، اعتقادات، فرهنگ و زبان ایران باستان داشته‌باشند و پایه‌های کهن این بنیاد را آن‌جا بجویند. چنین باد.

وَشت (vasht):
ابرها که به آسمان می‌آمدند، رعدها که می‌غریدند، آسمان که اخم می‌کرد و احتمال باریدن بالا می‌گرفت، کسی چشم‌هایش را در کف دستش می‌نهاد، به افق چشم می‌دوخت و زیر لب می‌گفت: “وَشْتَ وَشْتَ” و همین کافی بود تا دخترک کشک‌های خیسش را به خانه آورد، چوپان گله‌اش را و ما از پشت “وندیکی” (پنجره) کوچک، قطره‌های اشک را.
شاید همه می‌دانند در زبان لکی (وَشت) به معنای باران است و “وشت و واران” دو همزاد توامان زبان لکی‌اند. اما به راستی وشت به چه معناست، وشت معنای باران را دارد یا چیزی مربوط به باران؟ آیا وشت تلفظ یا صورت نوشتاری دیگری ندارد؟
در کتاب فرهنگ لکی آقای ایزدپناه وشت به معنای باران تند و شدید آمده‌ است و در کتاب فرهنگ فارسی-کردی آقای هژار در مقابل کلمه‌ی باران: وه‌شت، وه‌شه‌ن، واران نوشته شده‌است و این اشتراک تلفظ و معنای کلمه‌ی وشت در دو زبان لکی و کردی است.
وشت در زبان فارسی به معنای خوب، نیکو و خوش است:
گفت ریشت شد سفید
از حال گشت خوی
زشت تو نگردیده است وشت. (مولوی)
آن‌چه به باران و اسطوره‌های ایرانی مربوط می‌شود “تِیشْتَر Tistar” فرشته باران و ستاره‌ی بارانی است. همان که در زبان عربی “شعرای یمانی”و به لاتین Sirius گفته می‌شود.
“تیشتریه”(تِشتر) شخصیتی است که با پدیده‌ی طبیعی باران ارتباط دارد. وی نیروی نیکوکاری است که در نبردی گیهانی با اپوشه (اپوش) دیو خشک‌سالی درگیر می‌شود. تیشتر ستاره‌ی باران و شکوهمند نخستین ستاره و اصل همه‌ی آب‌ها و سرچشمه‌ی باران و باروری است. در باور زردشتی قطرات باران را ایزد تشتریه ساخت، باد آن‌ها را به یک سو برد تا از آن دریای گیهانی (فراخکَرد) وروکَشه Vourukase یا دریای بی‌انتها را تشکیل دهد که آن سوی قلّه کوه البرز قرار دارد.
تیشتر، خدای باران و اپوش دیو خشک‌سالی دو بار با هم جنگیدند. بار اول تیشتر به شکل اسب زیبای سفیدی با دیو اپوش که به صورت اسب سیاهی بود، با گوش و دم سیاه، سه شبانه روز جنگید. تیشتر شکست خورد و با اندوه به سوی اهورامزدا آمد و دلیل شکست خود را عدم قربانی و انجام ستایش توسط مردمان دانست.
در نبرد دوم که تیشتر با دعا و قربانی مردم قوت یافته بود اپوش را شکست داد و آب‌ها در چراگاه‌ها جاری شدند و باران بر هفت اقلیم زمین فروریخت. [توضیح لکستان: دعا کردن برای آمدن باران ریشه در این باور زردشتی دارد]
یکی از قدیمی‌ترین متن‌های ایرانی”بُنْدَهِشْ Bun-dahish” است. در این کتاب بعد از توضیح نحوه‌ی آفرینش‌های مختلف در هستی، فصلی”درباره‌ی چگونگی باد، ابر و باران” دارد و در آن‌جا الهه‌ی باران را تیشتریشت، Tistar yast” ذکر کرده‌است.
آن‌چه بیش از همه به بحث ما مربوط می‌شود. همین کلمه‌ی تیشتریشت است که در حقیقت نام کامل اسطوره‌ی باران است. اما برای روشن شدن سخن بهتر است کلمه‌ی یشت را معنا کنیم. یشت yast، به معنای پرستش، ستایش و نیایش در زبان پهلوی است و نیز از بخشهای پنج گانهی کتاب اوستا در ستایش آفریدگار و نیز نیایش امشاسپندان نیز هست. یشتها، مقالاتی است که نویسندگان اوستایی در دوره‌های مختلف در وصف عوامل طبیعت و قوای ماورا طبیعت و حتی اهورمزدا سروده‌اند. هم‌چنین یشتن yastan به معنای پرستش کردن، ستودن و دعا خواندن است.
اگر بتوان “وشت” را تغییر یافته “یشت” دانست آن‌گونه که “ویر” همان یاد و خاطرات است به استناد شعر فردوسی:
بپرسید نامش ز فرخ هژیر
بگفتا که نامش ندانم به ویر
آن‌گاه می‌توان مفهوم وشت را در زبان لکی بهتر شناخت. اگرچه اکنون کلمه‌ی وشت همه‌جا در زبان لکی به معنای باران به کار می‌رود اما باید گفت معنای اصلی و اولیه‌ی آن دعای باران و نیایش مخصوص اسطوره‌ی باران، تیشتر بوده‌است. اگر در کاربرد و آمدن باران که در زمان دیدن شواهد و نشانه‌های ریزش باران، از قبیل انبوهی ابرها، رعد و برق، حلقه‌ی اطراف ماه یا خورشید(آغل زدن) و… به کار می‌رود. در واقع هنگام دیدن این نشانه‌های بارش باید، وشت(یشت) دعای باران خوانده شود تا تیشتر قدرت یابد. گفتن کلمه وشت در این زمان بیش از هرچیزی وقت و زمانِ وشت کردن(یشت کردن: دعا کردن) را اعلام می‌دارد. در حقیقت وقتی احتمال بارش هست برای نیرو بخشیدن به تیشتر.
[توضیح :ترکه میر آزادبخت عارف بزرگ لک نیز در منظومه کله باد به وشت اشاره کرد است. هـــــــــانای کــــــــله باد باد بهاران ولیعهد وشـــــــــت وکیل واران
برای خواندن این منظومه لکی اینجا را بفشارید]

ریشه: خبرگزاری لک پرس (نگارنده نامشخص است. لطفا در صورت آگاهی از نویسنده ما را آگاه سازید).